گفت و گو با ایرج رامین فر

 

 

گفت و گو با ایرج رامین فر - گسست فرهنگی در معماری و سینما

 

(مقالات گذشته - مرداد 1383)

ایرج رامین فر متولد 1328 تهران است. دوران کودکی را در خانه یی زیبا و سنتی با معماری دوره ی قاجار و در فضاهایی که خود آن را بهشت گونه و رویایی می نامد به سر آورده است. با این همه وقتی در سال 1346 وارد دانشکده ی معماری دانشگاه ملی می شود، بیش از یک ترم در این رشته دوام نمی آورد. حرف های او درباره ی رنگ باختن رویاها در واقعیت گسست فرهنگی و دور شدن زندگی امروز از اصول و ریشه ها جالب و شنیدنی است.

رامین فر در سال 1354 تحصیلات خود را در رشته ی طراحی صحنه ی تئاتر در دانشکده ی هنرهای دراماتیک تهران به پایان می رساند. سپس در سال 1358 در رشته ی عمومی تئاتر از دانشگاه ونسن پاریس فارغ التحصیل می شود. کار حرفه ای او از سال 1352 با طراحی فیلم غریبه و مه آغاز می شود و بعدها در بیشتر فیلم های بهرام بیضایی با او همکاری می کند.

ایرج رامین فر بیش از چهار مورد طراحی صحنه و لباس در سینما، تئاتر و تلویزیون را در پرونده ی حرفه ای خود دارد که اغلب آن ها آثار شاخص و مرجعی در این حوزه به شمار می آیند.

کلاغ، شاید وقتی دیگر، باشو غریبه ی کوچک، سرب، خانه ی خلوت، روز شیطان، سجده بر آب، سگ کشی و مجموعه ی ولایت عشق از این جمله اند. اگر تالیف کتاب «طراحی فیلم» را مهم ترین اثر این هنرمند بدانیم به بی راهه نرفته ایم. این کتاب که در سال 1379 به چاپ رسیده است، تنها مرجع مکتوب در زمینه ی طراحی فیلم در طول 100 سال سینمای ایران به شمار می رود.

علی اکبر عبدالعلی زاده و مهندس علیرضا سرحدی درباره ی تاثیر معماری بر شکل گیری فرهنگ، هنر و شخصیت مردم و مشکلات معماری امروز با ایرج رامین فر به گفت و گو نشسته اند.

- بیشتر کسانی که به معماری اصیل تعلق خاطر دارند به نوعی در فضایی سنتی رشد کرده اند. آیا شما هم در چنین فضایی زندگی کرده اید؟

- به نظر من معماری و زندگی از هم جدا نیستند و مفهومی یگانه دارند. علاقه من به معماری به دلیل علاقه ی من به زندگی است. زندگی امروز من از دوران کودکیم تاثیر زیادی پذیرفته است. خانه ی بسیار زیبا و جذابی که در آن زندگی می کردم و خاطرات آن دوران همه در ذهن من مانده و معماری آن خانه در خاطرم نقش بسته است. خانه یی که در کودکی در آن زندگی می کردم خانه یی قاجاری مربوط به دوره ی احمد شاه بود که معماری سنتی آن با حال و هوایی اروپایی ترکیب شده بود.

البته آن زمان این چیزها برایم نه جالب بود و نه اصلا آن ها را حس می کردم. وقتی در هشتی یا حیاط چشمم به کاشی های آبی و زرد می خورد مثل این بود که وارد بهشت می شدم همه ی اینها تاثیر خودش را بر من گذاشت. الان، احساس می کنم دوران کودکیم در خیال و دنیایی جدا از واقعیت گذشته است. زیرا امروز دیگر کوچک ترین اثری از آن جذابیت ها، مکان ها و فضاهای سحرانگیز باقی نمانده است.

همه ی تصویرهایی که در ذهنم شکل گرفته به گذشته تعلق دارد و ارتباطی به معماری و دنیای امروز ندارد. ارتباط من با آدم ها، حتی همکاری های طولانی ام با افراد نیز از چنین روحیه ای تاثیر می گیرد.

چنان که در فیلمسازی هم با آدمی مثل بیضایی آشنا شدم کسی که در واقع مثل خودم از دنیای معاصر گریزان است. این تاثیرات به قدری ریشه ای است که نمی توانم از آن دور شوم، بطوری که دنیای مدرن یا همان واقعیت برایم جنبه ی شوخی دارد.

- این گرایش در آثارتان نیز به نحو چشم گیری تاثیر گذاشته است.

- بله زمانی که مثل آباد را کار می کردم فکر می کردم در زمان کودکیم کار می کنم، دنیایم به دنیای واقعی ربطی نداشت. تمام فیلم هایی که با بیضایی کار کرده ام این حس و حال را با خودشان دارند. «شاید وقتی دیگر»، «غریبه و مه»، «کلاغ» و «مسافران» همه و همه چنین حال و هوایی را داشتند. مسافران که اصلا روایت افسوس یک نسل، نسبت به گذشته است. هنگامی که با بیضایی کار می کردیم هر دو همین حس مشترک را کشف می کردیم.

این معماری، فرهنگ و همه چیزهایی که درباره ی آن صحبت می کنم از دست رفته و چیزی به جایش آمده که با آن بیگانه ایم. معماری شعرگونه ی گذشته ی ما جهانی شعر گونه را می ساخت، دنیایی که ما را به یاد حافظ و سعدی می اندازد. چنین فضاهایی الان به دنیایی تبدیل شده که با آن غریبه ایم و من دلیل این تغییر را نمی فهمم.

از بین رفتن آن فضاها، نابودی معماری در شهر تهران و خراب شدن آن خانه ها برای من مرگ همه چیز بود. در این مورد همان حسی را دارم که برای مرگ پدربزرگ و مادربزرگم داشتم. کسانی که آن فرهنگ را حفظ کردند و می خواستند به نسل بعد بدهند اما نسل بعد آن را نفهمید و نابود کرد. این تخریب ناخودآگاه در عرصه های فرهنگ، سیاست و روابط اجتماعی ما را به مسیری می اندازد که ربطی با فرهنگ گذشته ی ما ندارد.

- به مرگ معماری در شهر تهران اشاره کردید، گویا آشفتگی معماری شهر تهران شما را به شدت آزار می دهد؟

من فکر می کنم اصل نخبه گری از بین رفته است. این فقط در مورد معماری سینما نیست بلکه به تمام هنرها و به همه ی زندگی مربوط می شود. توجه کنید مثلا در معماری معاصر ما آدمی به نام «وارطان» وجود داشته است. در سال هایی که معماری می خواندم می خواستم در شهر تهران وارطان را بشناسم. از طریق معماری های مسکونی و تجاری درباره ی او تحقیق می کردم. او در زمان مدرنیسم شکوفایی عجیبی در معماری تهران بوجود آورد.

وارطان پیش قراول گروهی از آرشیتکت ها بود که در خارج از کشور تحصیل کردند و هم دوره ی مدرنیست های اروپایی بودند، آن ها توانستند جوهره ی تفکر معماری مدرن را به ایران بیاورند و با سنت ایرانی هماهنگ کنند یعنی همان کاری را کردند که احتمالا معماران دوره ی قاجاری بدون تحصیلات و از روی غریزه انجام می دادند، مثل فیلمی که غریضی ساخته می شود و خوب از کار در می آید و کارگردانش در مورد دلایل این نتیجه توضیحی ندارد.

این افراد شهرسازی تهران را نظم دادند. اصولی را پایه گذاشتند که بر اساس آن از ساخت و سازهای بی رویه جلوگیری می شد. در واقع توانستند مدرنیته را با فرهنگ ایرانی آشتی دهند. اما متاسفانه معماری امروز تهران به گونه ای شده که اگر کتاب های تاریخ را کنار بگذاریم نمی توانیم بگوییم این معماری مربوط به کدام دوره ی تاریخی است.

 اگر وارطان و همفکرانش می توانستند فعالیتی را که در دهه های 20 و 30 آغاز کردند ادامه دهند. الان ما صاحب شهری اصولی و سنتی بودیم که می توانست با شهرهایی چون پاریس مقایسه شود.

به صراحت می گویم اگر آخرین نشانه های معماری قدیم تهران از دست برود ما دیگر چیزی برای جایگزینی آن داریم. ما جز در مورد افتخاراتمان هیچ گاه به گذشته ی خود رجوع نمی کنیم، تاکید داریم فردوسی، حافظ و ... ایرانی هستند. تاکید داریم زرتشت ایرانی است. اما آیا تفکری که گذشتگانمان داشتند نگاه می کنیم؟ این دوره تمام می شود بعد از این دوره باید به خودمان رجوع کنیم و ببینیم چه چیزی برایمان باقی مانده. آشفتگی در همه ی اموری که ریشه در شهری آشفته دارد. وقتی می گوییم سینمای بی هویت و بدون پشتوانه، درباره ی سینمایی حرف می زنیم که در شهری بی هویت ساخته شده و این به تمام امور شهری و زندگی اجتماعی مان تسری پیدا کرده است.

- می توان گفت که شخصیت آدم ها نیز هم پای معماری متزلزل شده است.

- دقیقاً حتی وقتی از مدرنیسم صحبت کردیم این مدرنیسم در شهر تهران نیم بند است. دیدگاهی که تاثیری در ریشه های شهر تهران نیم بند است .

دیدگاهی که تاثیری در ریشه های فرهنگی مان نگذاشت و با فرهنگمان ارتباط برقرار نکرد. این اتفاق در همه ی دنیا می افتد و گاهی این مدرنیته با فرهنگ عجین می شود و سنت آن را می پذیرد اما در ایران، ما دائم در حال تاسف خوردن به گذشته هستیم. انگار نوعی مقاومت در برابر تمدن و ایده های جدید وجود دارد.

این که چرا وارطان و همفکرانش که از خارج آمده بودند موفق نشدند به همین دلیل است. البته معماری آن ها هنوز وجود دارد اما به زودی از بین می رود و با نابود شدن آن معماری، نوعی زندگی و فرهنگ و بخشی از ارتباط میان آدم ها نیز از بین می رود. پدر و مادرهای ما می میرند و به جای آن نسل دیگری می آید که زاییده و حاصل زمان و مکان حاضر است. نسلی که آن اصاالت لازم را ندارد و ریشه هایش قطع شده است.

در معماری آپارتمان های زمان وارطان خانه ها حیاط داشتند اما در معماری های بعدی رفته رفته حیاط یعنی عنصر مهم زندگی ایرانی حذف شد و از دهه ی 40 به بعد کم کم حیاط، درخت، حوض، گل و اساساً این حس و نگرش از معماری ایرانی حذف شد و فولاد و سنگ بتون جایگزین آن شد.

در زندگی آپارتمان نشینی حریم ها نادیده گرفته می شود. روابط خانوادگی و اجتماعی ما تحت تاثیر فرهنگ این نوع زندگی تغییر می کند. ممکن است این ایراد به من گرفته شود که در رویا زندگی می کنم، اما اگر آدم های رویارویی هم از بین بروند دیگر ارتباط ما با گذشته به کلی قطع می شود.

- گویی نوعی فشار و عمد در تزریق تغییرات وجود دارد که زمینه ساز آشفتگی در معماری نیز شده است ...

- نظیر اتفاقی که در زمان رضاشاه افتاد و عده ای آن را مثبت و برخی منفی تلقی می کنند، ولی در واقع آن تغییرات اجباری، مثلا کشف حجاب، یک تزریق وحشتناک فرهنگی بوده است. در آن زمان تغییرات مشابهی نیز در معماری رخ داد، ساختمان هایی توسط معماران آلمانی در ایران ساخته شد که از فرهنگ نازیسم یعنی تکیه بر گذشته ی انسان الهام گرفته بود.

ساختمان دادگستری یادآور خاطرات آن زمان است یک تخت جمشید بازسازی شده با معماری محکم آلمانی که از نوع همان تغییرات تزریقی است و مربوط به دوره ای می شود که می خواستند همه چیز را با زور تغییر دهند.

ایرانی ها آدم های مهمان دوستی هستند. ما با نگاه کردن، اطرافیانمان را می شناسیم و وقتی شناختیم آن ها را به حریم خود راه می دهیم، اما وقتی از چیزی احساس خطر کنیم آن را نمی پذیریم. در مورد فرهنگ هم همین طور است. این تغییر فرهنگی که می خواست با زور انجام شود نه تنها نشد بلکه نتیجه ی معکوس هم داد.

- در طول تاریخ هنرهای اصلی ما ایرانیان هنرهای فردی بوده است. یعنی هنرمند در خانه اش می نشسته و کاملا شخصی مثلاً، شعرش را می گفته و این در یک پروسه بیرونی قرار نمی گرفته است. برای همین هم جریان های هنری، فرهنگی چشمگیری در گذشته ی ایران مشاهده نمی شود.

- اما مثلا در فرانسه امپرسیونیست ها یک دوره را به هم ریختند و دوره ی جدیدی را به وجود آوردند و رفته رفته فرهنگ دیگری ساخته شد. در حالی که این جا هنوز حتی هنر آبستره برایمان عمومی نشده، شاید چند هنرمند یا منتقد هم داشته باشیم که درباره ی هنر آبستره چیزهایی بنویسند، اما مفهوم این سبک و بسیاری از سبک های هنری دیگر هنوز در میان عامه ی مردم شناخته نشده است.

در کشوری مثل فرانسه این طور نیست و یک جامعه هنر خودش را می شناسد زیر این مسیر را رفته و با تمام وجود آن را درک کرده است مثل تاثیری که جنگ بر عموم مردم ایران گذاشت. مردم ما طی یک حرکت جمعی با آن دست و پنجه نرم کردند و با گوشت و خون خود درکش کردند. ما دارای هنرمندان منزوی فوق العاده ای هستیم اما چه سود وقتی که هنر آن ها در جامعه حل نشده است.

- خیلی از آدم های اخلاقی و اصول گرا و کسانی که به نوعی براساس قواعد انسانی زندگی می کنند، در فضا، معماری و فرهنگی اصولی رشد کرده اند. بنابراین آیا می توان گفت که بین معماری و فضای زندگی با شکل گیری شخصیت افراد ارتباطی مستقیم وجود دارد؟

- فضایی در فیلم سگ کشی وجود دارد به نام دفتر «شرکت» افرندنیا که آن را با چنین دیدگاهی ساختیم یعنی یک ساختمان جدید را گرفتیم و به شکل دفتر ساختیم. در این سکانس به مفهوم ارتباط بین آدم و محیطی که در آن زندگی می کند، توجه داشتم. در مقابل این عمارت مدرن، دکه ی حاج نقدی وجود دارد که به شدت سنتی است بالا خانه ای در یک خانه ی قدیمی دهه ی 20 که آن را بازسازی کردیم. هم چنین وقتی به همراه شخصیت اصلی فیلم وارد خانه ی حاجی نقدی می شویم گویی به فرهنگ و سنتی گذشته وارد می شویم. نقاشی ها، پرده های قدیمی و صندوق های روسی که کلیدها و رمزهای عجیبی دارند.

من فکر می کنم فیلم سگ کشی علاوه بر خیلی از نکاتش که مورد بحث قرار نگرفت می توانست از منظر معماری و ارتباط انسان ها با فضایی که در آن زندگی  می کنند نیز بررسی شود. نکته این جاست که تمام شخصیت های متفاوت فیلم در تهران زندگی می کنند.

تا به حال هیچ گاه فیلم های سینمایی ما از نظر معماری و ارتباط فضا با زندگی مورد بررسی قرار نگرفته است. حتی می توان گفت معماری در فیلم های ایرانی جایگاه مشخص و ویژه ای ندارد. این بی توجهی حاصل چه پیش زمینه یی دارد؟

ببینید اتفاق مورد نظر شما در سینمای ایتالیا می افتد فیلم های آن ها از دوران قدیم تا جدید به معماری و محیط زیست خودشان می پردازد. یعنی معماری اصل اندیشه، تفکر و نقد جامعه شان بوده است. آنتونیونی به نوعی با مدرنیسم می جنگد. ژاک تاتی در فرانسه زندگی مدرن را نقد می کند زیرا تفکرش به پاریس قدیم بر می گردد. در سینمای ایران به راحتی و با کمال تعجب طراحی صحنه که مبنای بینش و نگاه کارگردان است، نادیده گرفته می شود.

در اینجا طراحی صحنه و فیلم اصلا بررسی نمی شود. در حالی که در سینمای امروز، معماری، یعنی فضایی که شخصیت ها در آن زندگی می کنند، یا واقعی است و یا بازسازی می شود. متاسفانه در فیلم های ما محل فیلم برداری اهمیتی ندارد. می توان همه ی فیلم ها را در لوکیشن های ثابت ساخت و هیچکس هم اعتراضی ندارد!

بدتر از همه در سینمای ایران ترجیها فیلمی ساخته می شود که لوکیشن آن موجود و در دسترس باشد، حالا این لوکیشن به درد فیلم می خورد یا نه اهمیت ندارد. ما نباید با هم تعارف داشته باشیم چرا دایم روی ضعف های سینما و فکر های سینمایی مان سرپوش می گذاریم؟

 ما تفکر جریان ساز یا جریانی که حاصل تفکر در سینمای کشورمان باشدنداریم. اگر چنین تفکر سالم و نیرومندی داشتیم سینما در یک مسیر منطقی، به دنبال فضا و معماری می توان رفت و معماری خودش را پیدا کرد.

من نمی خواهم درباره ی بیضایی یا چند کارگردان خاص حرف بزنم اما گویی نمی شود در این بحث آن ها را نادیده گرفت چون مسئله ی اصلی شان در کار، همین است. در تمام فیلم هایی که با بیضایی کار کردم به تهیه کننده تاکید می کردم که فضاهای تکراری استفاده نشود چون بیضایی بخشی از شخصیت پردازی آدم ها را وابسته به معماری محیط زندگی آن ها می داند.

من و بیضایی همدیگر را می شناسیم. با هم زندگی کرده ایم. مسائل و مشکلات مشترکی داشته ایم شاید در بخشی از موارد ایده های شخصی خودمان را داشته باشیم اما در این نکات با هم اشتراک عقیده داریم. مسائلی که امروز در باره اش صحبت می کنیم یعنی از بین رفتن یک کلیت فرهنگی که معماری به مثابه محل زندگی جزء اساسی آن است.

در سینمای ما اصلا به این قضیه نمی پردازند زیرا معمولا تفکری پشت فیلم نامه و ایده ی کارگردان وجود ندارد. به ندرت پیدا می شود فیلمی که کارگردان لوکیشن را از قبل تعیین کرده و براساس آن فیلم نامه بنویسد.

فیلم هایی مانند درخت گلابی و اجاره نشین ها استثناء هستند. اگر قرار است فضاهای موجود زندگی نقد شود باید به معماری آن توجه کرد و مهرجویی جزو کارگردان هایی است که به این مسئله توجه دارد. در اجاره نشین ها این کار را کرده است. با طراحی آن ساختمان که از بنیاد پوسیده و معلق است و هر لحظه امکان دارد فرو بریزد. اما ما چنین کارگردان هایی که بخواهند با معماری فیلم خود حرفی را بزنند کم داریم.

من هنوز صفحه های اولین خوانندگان موسیقی های قدیمی را دارم و آن ها را حفظ می کنم، شاید دیوانگی به نظر برسد اما مهم این است که دیدن آن ها به من آرامش می دهد. دیدن کمربند پدربزرگم و قداره ی زنگ زده یی که از غلافش بیرون نمی آید.

همین طور دیدن فیلم های کلاسیک تاریخ سینما، فلینی یا آنتونیونی چنین احساسی را در من تقویت می کند، در این فیلم ها چیزهایی است که سینمای امروز از آن تهی شده است و آن سنت و فرهنگی است که در پس زمینه فیلم وجود دارد.

ممکن است از ماتریکس هم لذت ببرم اما آن لذتی آنی است. لذت فیلم های قدیمی لذتی است که هم زمان با یادآوری و شناخت گذشته تو را به جلو می برد. فیلم های زیادی درباره ی تاریخ ساخته شده است ولی در فیلم هایی مانند فیلم های برگمن که معماری و فضاها درست انتخاب شده، داستان در بستری درست و طراحی شده جریان می یابد.

 فضاهایی که بعضا اصلا وجود نداشته و در تخیل ما است. مهم این است که کارگردان انتخاب های درست کنار هم بگذارد و از پشت آن مفاهیمی را به بیننده منتقل کند. وقتی به این فیلم ها نگاه می کنیم ابعاد دیگری از خود فیلم را هم می بینیم مانند فیلم «رم» فلینی که غیر از جذابیت خود فیلم تاریخ گذشته و اسطوره ای رم را هم به ما نشان می دهد.

همان طور که اشاره کردید طراحان صحنه بیشتر معمار و صاحب تفکرند. به زیر ساخت توجه می کنند و می توانند خیلی چیزها را به صورتی ماندگار بسازند اما در مورد کار خودشان چرا تا به حال نتوانسته اند شکلی صنعتی و حرفه ای صنفشان بدهند؟

من نمی توانم پاسخ دقیقی با این سوال شما بدهم زیرا به آدمی منزوی تبدیل شده ام که فقط با موقعیتی که کارفرما برایم ایجاد می کند و یا کارهایی که برای دل خودم انجام می دهم سرگرمم.

ما با وجود موفقیت های نسبی مان در طراحی و ساخت، در کارهای صنفی و سندیکایی موفق نیستیم و نمی توانیم یک رنگ و صادقانه دور یک میز بنشینیم. همه ی ما در حال قطع کردن ریشه های یکدیگر هستیم.

من به این نتیجه رسیده ام که اهدافم را در کارهای شخصی خود دنبال کنم. ما در حرف ها و صحبت هایمان اندیشه های والای بزرگی داریم اما در کارهای گروهی این اندیشه را حقیر می سازیم ما درباره ی کارمان حرف های بسیار زیبا و درستی می زنیم اما کاری که می کنیم ارتباطی با حرف هایمان ندارد نمونه اش زلزله ی بم است که تظاهرات بیرونی زیادی داشتیم سینه مان را چاک می دادیم در حالی که مردم زیر آوار می مردند گویی همه در حال بازیگری هستیم و اصل قضیه را فراموش کرده ایم.

اصل قضیه بیرون کشیدن آن آدم هاست نه صحبت کردن از خودمان. اما زلزله ی بم برای خیلی ها وسیله ی تبلیغات شد متاسفم که باید بگویم هیچ چیز ما واقعی نیست.

ممکن است من در زمینه یی اندیشه های خوبی داشته باشم ایده هایی که سی سال کار و سابقه، پشتوانه ی آن است اما با کدام سیاست گذار یا تهیه کننده می توانم این ایده ها را پیاده کنم. آن ها آن قدر به مشکلات خودشان مشغولند که اصلا کاری با حرف های من ندارند.

در مجله ی فیلم از زمان پیدایش این مجله تا به امروز چقدر درباره ی سینمای متعالی، سینمای ملی و... با کارگردان های مختلف صحبت شده است، پس چرا تاثیر این مباحث را در فیلم هایمان نمی بینیم. زمانی که انقلاب تازه شکل گرفته بود و هیچ کس ادعایی نداشت فیلم های بهتری می ساختیم، هر چه جلوتر می آییم بی موضوع تر و تهی تر می شویم و این برای سینما مرگ آور است.

سینما احتیاج به تفکر و اندیشه ی روز دارد. گذشت هر 24 ساعت باید تلنگری جدید به بازیگران، کارگردانان، طراحان، نقاشان و معماران باشد. اما چرا چنین نیست؟ چون ما راحت ترین کار را می کنیم. کاری که فیلم فارسی سازها انجام می دادند. حرف های خوب می زنیم، اما وقتی فیلم می سازیم با ارزانترین و دم دستی ترین امکانات کار می کنیم.

مشکل هنرمند معاصر ما ریشه در چند دهه ی گذشته دارد. هنرمند ایرانی با محیط خود ارتباط برقرار نمی کند چون فکر می کند تمام فکرها و ایده ها خود به خود در مغزش ایجاد می شود. یعنی آن قدر خودخواه و تنبل است که نمی خواهد با مردم و جامعه جلو برود و فیلمی درباره ی جامعه اش بسازد.

این تن پروری حتی در سینمای مستقل هم دیده می شود این طور نیست؟

من در گذشته خیلی به سینمای مستقل کشورمان علاقه داشتم، اما الان کمی بدبین شده ام زیرا می بینم موضوعات کلیشه ای شده است. همه سعی دارند فیلمی بسازند که برای بیننده خارجی عجیب و جالب باشد. در ایران هزاران داستان و ایده وجود دارد که برای خارجی ها غیر قابل هضم است.

این موضوع ها حتی در سینمای اجتماعی ما هم کلیشه شده و با زمان خودش جلو نمی رود. ما در گذشته مشکلاتی داشتیم که در یک سری فیلم ها بازتاب می شد، اما الان زمان عوض شده و مدت ها از زمان طرح کردن آن مسئله گذشته است. ما حالا مشکلات دیگری داریم، در حالی که فیلم های اجتماعی مان هنوز بوی نان می دهد، می بینید ما حتی درباره ی مسائل و مشکلات اجتماعی خودمان هم به روز نیستیم.

جریانی که رو به جلو می رود باید تکامل پیدا کند و بتواند با اجتماع پیش برود، اما در اغلب فیلم ها شاهد این پویایی نیستیم.

در سینمای سیاست زده ی دنیا این موضوع ها خیلی موفق است و مورد توجه قرار می گیرد در حالی که وقتی فلینی فیلم می ساخته مستقیماً به سیاست کاری نداشته است برای همین هم فیلم هایش مانند موزه ماندگار است و همیشه می توانیم از این آثار چیزی یاد بگیریم زیرا خالق این آثار انسانی است با روح خالص که تفکراتش را به وسیله ی هنر هفتم به ما نشان می دهد.

کمی هم به بی سامانی شهری بپردازم به نظر شما چطور می شود به یک سازماندهی در معماری و شهرسازی برسیم؟

من فکر می کنم با تغییر دادن پایتخت مشکلات ما حل خواهد شد! جواب این سوال تنها همین است چون خودم همیشه دنبال جواب بوده ام، اما فکر نمی کنم این درد دوایی داشته باشد.

 من وقتی در خیابان هایی راه می روم که هر ساختمان آن با ساختمان دیگر فرق می کند ناهماهنگی ها را به چشم می بینیم، ناهماهنگی هایی که شهری بی سامان و آشفته را شکل می دهد، شاید اگر پایتخت عوض شود نسلی به وجود بیاید که پاسخ پرسش های شما را بدهد! شاید اگر به منطقه یی برویم که زلزله خیز نباشد آرامش به هنرمندان پایتخت روی بیاورد! تغییر پایتخت حتما بر سینمای ما هم تاثیر می گذارد!

یکی از گرفتاری های ما تک روی و انزواطلبی و شاید به همین دلیل است که به کار جمعی و به تشکل ها اعتقادی نداریم. درحالی که مثلا امپرسیونیست ها در نتیجه ی یک حرکت گروهی توانستند تحولی را ایجاد کنند، اینطور نیست؟

وارطان و هم فکرانش می خواستند تهران را از نظر معماری هماهنگ کنند به این ترتیب که انجمنی از صنف معماران تشکیل شده بود که وظیفه ی تایید و تصویب نقشه هایی را داشت که معماران می کشیدند، این کار را کردند، اما ادامه پیدا نکرد.

مشکل این است که تلاش های صنفی شده، اما این تلاش ها موفق نبوده اند. در سینما تمام صنوف باید با هم کار کنند تا یک فیلم موفق ساخته شود شاید صنف موسیقی دانان در کارشان موفق باشند اما اگر با طراحان و کارگردان ها یا حتی تهیه کنندگان که فیلم حاصل تلاش آن هاست هماهنگ نباشند مشکل حل نمی شود. اما این نوع همکاری حرفه ای در فعالیت های صنفی موفق نمی شود. 

 

طراحان صحنه

 

در گفت و گوهایی با ایرج رامین‌فر، مجید میرفخرایی، ملك‌جهان خزایی و محسن شاه‌ابراهیمی

 

داز بررسی وضعیت حوزه‌های "چهره‌پردازی" و طراحی "پوسترهای سینمایی"، این بار چهارتن از طراحان صحنه و لباس به ارزیابی این حوزه پرداختند.

ایرج رامین‌فر از فعال‌ترین افراد در طراحی صحنه و لباس كه امسال موفق به دریافت سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر شد در گفتگو با خبرنگار هنری ایسنا با بیان اینكه وضعیت این حوزه فرق زیادی نكرده است می‌گوید: حتی در مواردی بدتر هم شده به خاطر اینكه یك رشته تخصصی است و آدم‌هایی كه وارد می‌شوند باید دوره‌هایی را گذرانده وتجربه‌هایی را داشته باشند كه متاسفانه اینگونه نیست.

وی افزود: در باز است و همه دارند كار طراحی می‌كنند. آدم‌هایی كه احتیاج به دانش و تجربه دارند و باید با دستیاری كارشان را آغاز كنند مشغول به كار هستند كه این بسیار خطرناك است و هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ هنری مشكل ایجاد می‌كند.

در همین حال محسن شاه‌ابراهیمی وضعیت را رو به پیشرفت و توصیف می‌كند و معتقد است: طراحی صحنه و لباس یك كار هنری و صنعتی است وهنر كه خلاقیت دائم و صنعت هم رو به پیشرفت است بنابراین نمی‌تواند رو به عقب برگردد.

وی كه هم اكنون مشغول طراحی صحنه و لباس مجموعه مختارنامه است درادامه می‌افزاید: موانعی كه دركار ما وجود دارد عمدتا اقتصادی است كه مربوط به همه بخش‌های تولید پروژه‌ها می‌شود.

شاه‌ابراهیمی عمده‌ترین مشكل را برآوردها و عدم شناخت سرمایه‌گذار روی كار می‌خواند و معتقد است: در پروژه‌هایی كه احتیاج به ساخت و ساز است معمولا بر مبنای جداولی قدیمی و فرمولاسیونی كهنه، بودجه برآورد می شود كه وقتی طراح بودجه را می‌بیند دچار مشكلاتی می‌شود كه در خود كار تاثیر می‌گذارد.

به گزارش ایسنا، مجید میرفخرایی كه عمده فعالیتش در طراحی صحنه و لباس فیلم‌ها و مجموعه‌های عظیم تاریخی خلاصه می‌شود هم با بیان اینكه این حرفه احترامی كه باید داشته باشد را ندارد می‌گوید: الان وضعیت به گونه‌ای است كه لزوم طراحی صحنه ولباس حس می‌شود اما از احترامی كه دیگر حوزه‌های سینمایی دارند برخوردار نیست و باید توجه داشت كه حداقل فیلم‌های تاریخی و زمان‌دار را بدون طراحی صحنه و لباس نمی‌توان تصور كرد.

ملك‌جهان خزاعی نیز كه امسال با فیلم زمستان است در جشنواره فیلم فجر حاضر بود حذف سوبسید از سینما را بیشترین ضربه برای خود و همكارانش توصیف می‌كند و معتقد است: ‌با این كار مقداری دست تهیه‌كنندگان بسته شد و با توجه به سنگین بودن بودجه فیلم‌، دیگر خیلی‌ها سراغ طراحان شناخته شده‌تر نمی‌روند و تنها سریالها هستند كه به این طراحان مراجعه می‌كنند.

وی افزود: كمتر فیلم سینمایی با تهیه‌كننده غیر دولتی پیدا می‌شود كه سراغ طراحی گران قیمت برود. برای خود من كه از اولین طراحان در سینمای ایران هستم ودر اوایل كارم تقریبا هر فیلم خوبی كه ساخته می‌شد سراغی از من می‌گرفتند به این شكل درآمده است.

وی كه تاكنون دو بار برای فیلم‌های بلندی‌های صفر و تولد یك پروانه موفق به دریافت سیمرغ بلورین جشنوا ره فیلم فجر شده است تاكید كرد: هزینه‌های دیگر فیلم مثل دستمزد هنرپیشه‌ها هم بسیار گران شده وتهیه‌كننده برای تامین آنها سعی می‌كند از جاهای دیگر فیلم كم كند.

 

 

ایرج رامین فر

 

 

ایرج رامین‎فر: سینما باید به سمت حرفه‎ای شدن برود

 

طراح صحنه «استرداد» فضای حاکم بر هنر هفتم ایران را فضایی تجربی دانست و گفت: سینمای ایران ظرفیت بین المللی شدن و رسیدن به سطح استاندارهای جهانی را دارا است به شرطی که از نگاه تجربی به سمت حرفه‎ای شدن پیش برود.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از ایرنا، ایرج رامین‎فر در بخش «قاب های ماندگار» برنامه تلویزینی «هفت» با بیان آنکه متولد ۱۳۲۸ هجری شمسی است و در سال ۱۳۵۲ با فیلم «غریبه و مه» بهرام بیضایی وارد سینما شده است، افزود: مهمترین دلیل و دغدغه ورود من به سینما مساله معماری بود و برای پیگیری این مساله هنوز هم انرژی دارم و عشق من به سینما باعث شده که قصد بازنشستگی نداشته باشم.

وی با بیان آنکه نسل گذشته سینمای ایران در کنار نگاه هنری به یکدیگر به چشم خانواده نگاه می کردند و همین نگاه عمومی و توام با عاطفه بود که باعث شد بخشی از همان نسل، پایه های حرکت سینمای ایران به سمت انسجام و نگاه حرفه ای را بنیانگذاری کنند.

طراح صحنه فیلم «جرم» درمورد سینمای هالیوود و کشورهای صاحب این هنر در غرب گفت: در آن کشورها همواره شاهد هستیم که کارگردانان برجسته و صاحب ایده و نظریه با یک فیلمنامه نویس، طراح صحنه و بازیگران ثابت برای تولید آثارشان همکاری می کنند و در ایران نیز در سال ها نخست شکل گیری این هنر شاهد این جمع متحد و یک دست بودیم.

رامین فر با اشاره به همراهی اش در طی بیش از یک دهه فعالیت مستمر در سینما، با بهرام بیضایی، این کارگردان را موثرترین فرد در شکل گیری نگاهش به مقوله طراحی صحنه دانست و تصریح کرد مهمتریم تفاوت هنرمندان جدید با هم نسلان ما در این عرصه عدم وجود نگاه و نگرش خانوادگی به یک فعالیت هنری است و این انفصال و عدم ارتباط مستمر، با خود آسیب هایی را به همراه داشته است.

طراح صحنه فیلم «چهل سالگی» ایده آل ترین شرایط برای دعوت از وی به عنوان طراح صحنه یک پروژه سینمایی را انتخاب او بر اساس شناخت و درکش از کار صحنه دانست و خاطرنشان کرد در تمام کشورهای صاحب سینما وقتی هنرمندی را در هر شاخه ای برای همکاری انتخاب می کنند، این انتخاب بر اساس شناسنامه و سبقه و مهارت وی در آن زمینه است.

وی افزود: اما در ایران کمتر شاهد حضور یک تهیه کننده آشنا وحرفه ای به مبانی سینما هستیم و اغلب کارگردانان طراحان صحنه آثار خود را انتخاب می کنند و کمتر پیش می آید که یک تهیه کننده با نگاه حرفه ای در سینمای ایران بتواند در معنای واقعی این حرفه (تهیه کنندگی) خود را اثبات کند و کار تهیه را بیشتر کارگردانان بر عهده دارند.

طراح صحنه «پرونده هاوانا» با بیان آنکه اغلب تهیه کنندگان سینمای ایران «سرمایه گذار» هستند گفت: به همین دلیل است که نسبت ها و توازن جایگاه حضور افراد در سینما تغییر یافته است و در مساله ای تخصصی مانند طراحی صحنه شاهد حضور افرادی هستیم که بدون پشت سرگذاشتن مراحل تجربی و حضورشان به عنوان دستیار چند طراح صحنه در کار حرفه ای، ناگهان در قامت طراح صحنه حضور پیدا می کنند و اینچنین است که کیفت آثار تولیدی با افت مواجه می شود.

به گفته رامین فر، نگاه حاکم بر سینمای ایران بیشتر شکل تجربی دارد تا حرفه ای، چرا که در این سینما شاهد هستیم که هیچ نگاه حرفه ای به مسوولیت ها و سمت ها وجود ندارد و به هیمن دلیل است که می بینیم بازیگران و یا فیلمبرداران ما نیز تصمیم می گیرند که کارگردان شوند و تقریبا همه از سینما تنها کارگردانی را می شناسند که این مساله یک آسیب بزرگ و جدی در راه توسعه این هنر درکشور است.

وی با تاکید بر آنکه جهان سینما بی انتها است و امروز با نیم قرن فعالیت در این وادی هنوز ادعا می کنم که سینما را نمی شناسم یادآور شد با این رویکرد برای من عجیب است که جوانان بدون هیچ تجربه ای تنها به واسطه برخی رابطه ها به جای ضوابط موجود وارد این حرفه می شوند، که این شکل حضور هم به افت کیفی محصولات می انجامند و هم بعد از مدتی، آنها که در برابر ماشین بزرگ سینما یارای مقاومت ندارند اغلب حذف می شوند.

طراح صحنه فیلم «بشارت منجی» گفت: به هیچ وجه مخالف حضور جوانان در سینما نیستم اما تاکید می کنم که این جوانان ابتدا باید در کنار پیشکسوتان مراحل دستیاری و کسب تجربه را پشت سربگذارند و بعد در راس هرم فعالیت بخش های گوناگون این هنروارد شوند و تا سلسله مراتب رعایت نشود، بدون شک نه سینمای ایران به سمت حرفه ای تر شدن پیش می رود و نه می توان از آن انتظار توسعه جهانی داشت.

رامین فر درباره تغییرات و تحولات در مدیریت سینما از راه اندازی مجدد خانه سینما به عنوان نقطه مثبتی در کارنامه مدیریت جدید یاد کرد و افزود: بسته شدن این نهاد تنها به عهده مسوولان قبلی سینما نبود و مدیران خانه سینما نیز اشتباهاتی داشتند.

وی افزود: چرا که اعتقاد من بر آن است که باز بودن این محیط صنفی بهتر از بسته بودن آن است و امیدواریم که این نهاد تازه گشایش یافته هیچگاه رنگ بسته شدن را دوباره نبیند و فعالیت صنف های این نهاد هر روز با قدرت و توسعه بیشتری ادامه پیدا کند.

 

 

ایرج رامین فر

 


حاتمي طراحي صحنه و لباس را صاحب جايگاه كرد

 


    طراحي صحنه و لباس نقش اوليه و بسيار اساسي در آثار آقاي حاتمي دارد. به دليل نوع علاقه حاتمي به گذشته و تاريخ، در مشاهده آثارش مخاطب با اين حس روبه رو مي شود كه انگار آلبومي قديمي را ورق مي زند. به نظر من سينماي حاتمي يعني طراحي صحنه و لباس. البته اين حرف به معناي نفي ارزش هاي متن و كارگرداني آثارش نيست. براي او مهم نبود كه تاريخ ها و مستنداتش با هم هماهنگ نباشند. حاتمي بر اساس جذبه هاي تاريخي ذهني اش لباس ها و دكورهايش را طراحي مي كرد و چندان به مستندات تاريخي اهميت نمي داد. در بررسي سينماي جهان و به طور مثال فيلمي مثل پيا نيست مي بينيم كه دكورها و لباس هاي اين اثر با وجود ديدگاه شخصي پولانسكي، مو به مو بر اساس عكس ها و خاطرات شخصي كارگردان و مستندات تاريخي طراحي شده است. اما در سينماي حاتمي فكرها و ايده آل هاي كارگردان جاي مستندات را مي گيرد. شهرك سينمايي غزالي توسط مرحوم خاكدان و علي حاتمي و طراح بزرگ تاريخي جاني كوارنتا طراحي شد. البته نقش كوارنتا بيشتر در حد نقشه كشي اين شهرك بود. اما جزييات و اصل كار را مرحوم خاكدان و حاتمي انجام دادند. حاتمي بخش هاي مختلف لاله زار و بهارستان و مخبرالدوله را با هم مونتاژ كرده و در يك جا قرار داده است. شكل اوليه لاله زار در زمان قاجار با ريل هاي واگن تعريف شده و با وجود اينكه تاريخچه لاله زار كاملامشخص نيست، حاتمي آن را بر اساس دوره قاجار شكل داده است. من با اين نگاه هيچ مخالفتي ندارم و معتقد نيستم كه طراحي بايد حتما بر اساس مستندات تاريخي شكل بگيرد. من فكر مي كنم نخستين كسي كه در سينماي ايران طراحي صحنه و لباس را جدي گرفت، علي حاتمي بود. او در فيلم مادر و سريال هزاردستان گذشته را در قالب طراحي صحنه و لباس به نمايش مي گذارد. در كمال الملك ناصر الدين شاه با لباس هاي تشريفاتي و تجملاتي نشان داده شده است. در حالي كه بر اساس عكس هاي واقعي، ناصرالدين شاه لباس هايي بسيار عادي داشته است. حاتمي سينما و طراحي صحنه خاص خود را داشت. تا پيش از او در سينماي پيش از انقلاب، چنين توجه ويژه يي نسبت به طراحي صحنه و لباس را نداشتيم. او با جديت و توجه خود اين حرفه مغفول مانده را در سينماي ايران صاحب جايگاه كرد.

 

ایرج رامین فر

 

ایرج رامین‌فر: «لاله» می‌توانست نمونه باشد

 

طراح صحنه و لباس فیلم سینمایی «لاله» گفت: به عنوان فردی که در این پروژه زحمت کشیده‌ام، بسیار متأسفم که پس از صرف هزینه‌های زیاد، ساخت این فیلم متوقف مانده است.

به گزارش پارس ، یرج رامین فر - طراح صحنه و لباس پروژه فیلم سینمایی « لاله» - در گفت و گو با ایسنا در پی حاشیه های اخیر پروژه سینمایی « لاله» درباره چگونگی پذیرش پیشنهاد همکاری در این فیلم و نوع کاری که تجربه کرده است، توضیحاتی را ارائه کرد.

او پیش از هر چیز تأکید کرد: اظهار نظر افراد درباره یک پروژه برای من قابل احترام است اما اصلا نمی خواهم درباره آنچه مطرح شده است، قضاوت کنم و فقط قصد دارم درباره حضور خود در این کار و آنچه تجربه کرده ام، صحبت کنم.

سپس رامین فر درباره شروع کار خود در فیلم « لاله» توضیح داد: پس از آنکه کارم در فیلم سینمایی « استرداد» به پایان رسید، یکی از دانشجویان قدیمی دانشکده هنرهای دراماتیک که ۲۰ سال بود او را ندیده بودم، به من پیشنهاد همکاری در یک پروژه سینمایی داد و من هم پذیرفتم. آن فرد هم کسی نبود جز اسدالله نیک نژاد.

وی ادامه داد: من برای اولین بار وارد فیلمی شدم که فضای آن به دلیل نوع نگاه متفاوت به فیلمسازی، کمی عجیب و غریب بود. اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم که حتی ابتدا در برابر این نگاه گارد گرفتم، اما بعد از مدتی متوجه شدم ایستادگی در مقابل این نگاه، کاری عبث است و بهتر است این نگاه را درک کنم.

این طراح صحنه و لباس افزود: در این فیلم دو منطق فیلمسازی از نوع هالیوودی و ایرانی وجود داشت که البته هر دو تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند، چرا که در هالیوود یک سینمای حرفه ای جریان دارد و در اینجا یک سینمای تجربی؛ بنابراین در ایران تمام روابط و ضوابط براساس یک سینمای تجربی راه اندازی شده و این موضوع یعنی بحث امنیت شغلی یکی از بدترین شرایطی است که سینماگران ایران با آن روبرو هستند.

رامین فر درباره کار خود در « لاله» ادامه داد: کم کم با صحبت هایی که انجام شد متوجه شدم نیک نژاد قصد دارد نوع دیگری از سیستم فیلمسازی را در این فیلم پیاده کند که در آن، قدرت تهیه کننده در درجه اول اهمیت قرار می گیرد. به این ترتیب تهیه کننده فقط به عنوان مسئول پروژه یا سرمایه گذار مطرح نیست بلکه به عنوان یک هنرمند نیز جایگاه ویژه ای دارد.

او گفت: بر این اساس با صحبت هایی که مطرح شد با دریچه ای از فیلمسازی آشنا شدم که کارگردان تمام نیازها و نگاه خود را برای عوامل اصلی تعریف و مشخص می کرد. همچنین برای اولین بار در سینمای ایران دیدم که کارگردان کتابچه ای با هزاران تصویر استوری بورد در اختیار دارد و دقیقا مشخص است که چه می خواهد انجام دهد، هر چند عده ای بر این عقیده بودند که این کار وقت گذراندن است.

رامین فر با بیان اینکه به عنوان کسی که دراین پروژه سینمایی زحمت کشیده از متوقف شدن ساخت آن متأسف است، خاطرنشان کرد: معتقدم این فیلم می توانست در سینمای ما به لحاظ نوع نگاه حرفه ای سینما یک نمونه باشد چرا که فیلم خوش ساختی شده است.

او با اشاره به گفته های کارگردان و تهیه کننده سابق فیلم سینمایی « لاله» (اسدالله نیک نژاد و سید علیرضا سبط احمدی) گفت: نمی دانم حق را باید به چه کسی داد، اما تصور می کنم هر دو حق دارند. مشکل اصلی سینمای ایران سوءتفاهم است و به نظرم باید سعی کنیم همدیگر را درک کنیم و اشکالات یکدیگر را برطرف کنیم.

وی اضافه کرد: باید درباره تمام بحث هایی که مطرح می شود، تحقیق شود چون به هر حال یک سری خرج ها صورت گرفته که باید وضعیت آن ها مشخص شود. ما پیش از این در پروژه های مختلف به ویژه در تلویزیون یک ناظر مالی و یک ناظر کیفی داشتیم، اما کم کم این ها از پروژه ها حذف شدند و این مساله می تواند یکی از دلایل بروز چنین مشکلاتی باشد.

این طراح صحنه و لباس تصریح کرد: در سینمای حرفه ای این یک واقعیت است که عده ای شانس کار کردن دارند و عده ای نابغه هم چنین شانسی ندارند، اما این اتفاق دلیل بر این نمی شود که که یک پروژه را بکوبیم و وقتی هنوز آن را ندیده ایم، قضاوت کنیم.

او تاکید کرد: من به اسدالله نیک نژاد، به عنوان یک دوست قدیمی و هم چنین سیاست یا دیگر حاشیه های پیش آمده کاری ندارم، چراکه فعلا مساله این است که جریان را غلط نگاه می کنیم. بحث اصلی درباره « لاله» این است که چرا این بودجه به یک نفر داده شده و مثلا به « من» داده نشده است؛ تمام دعواهای « لاله» بر سر همین موضوع است، در حالی که من فارغ از همه این بحث ها، برای تولید یک فیلم خوب در حیطه کاری ام وقت گذاشتم و می خواهم نتیجه آن را ببینم.

رامین فر در پایان گفت: « لاله» از جمله پروژه هایی بود که به پیش تولید درازمدت نیاز داشت. باز هم می گویم که به حاشیه های پیش آمده برای این فیلم کاری ندارم، اما حیف است که چنین فیلمی در تاریخ سینمای ایران به عنوان یک تجربه حضور نداشته باشد.

 

 

گفت‎وگو با ایرج رامین‌فر

 

گفت‎وگو با ایرج رامین‌فر به بهانه اکران فیلم باشو غریبه کوچک

 

اخبار و رویدادها

هنر و تجربه ـ زهرا عزیزمحمدی: از «غریبه و مه»‌ و «کلاغ» تا «مسافران» و «سگ‌کشی»، از «مرگ یزدگرد» و «باشو غریبه کوچک» تا «شاید وقتی دیگر»‌ و « وقتی همه خوابیم»، ایرج رامین‌فر همراه همیشگی بهرام بیضایی در شاخص‌ترین فیلم‌های سینمای ایران است. رامین‌فر هم مانند بسیاری از هم‌قطاران بیضایی معتقد است عشق به سینما را از او آموخته و اظهار می‌کند آنچه در پشت صحنه کارهای بیضایی تجربه کرده او را بسیار سخت‌گیر و سخت‌پسند کرده است. به بهانه اکران دوباره فیلم باشو غریبه کوچک در گروه هنر و تجربه پای صحبت‌ها ایرج رامین‌فر، طراح صحنه و لباس این فیلم نشسته‌ایم و بخشی از خاطرات‌اش را از سال‌های همکاری با بهرام بیضایی مرور کرده‌ایم . بخش اول این گفت‌وگو رامی‌خوانید:

 

آقای رامین‌فر شما پیش از آنکه طراحی صحنه را به طور تخصصی شروع کنید، فیلم‎سازی می‌کردید. چه شد که همکاری شما با بهرام بیضایی به عنوان طراح صحنه ولباس جدی شد و این حرفه را دنبال کردید؟

من و بهرام بیضایی از قبل همدیگر را می‌شناختیم. وقتی او پیشنهاد کار در فیلم غریبه و مه را داد، در سینمای آزاد فیلم هشت میلیمتری می‌ساختم و در دانشگاه طراحی صحنه و لباس می‌خواندم. غریبه و مه اولین تجربه جدی و حرفه‌ای‌ام در سینما بود که راهم  را در زندگی مشخص کرد. بیضایی که می‌دانست عاشق معماری هستم از من دعوت کرد به گروه سازنده فیلم غریبه و مه بپیوندم. او گفت ما دهکده‌ای با این مشخصات را کنار دریا می‌خواهیم و آن پیدا نمی‌کنیم. اول فقط قرار بود دهکده را بسازم، تحویل گروه دهم و برگردم سر زندگی‌ام. اما این برگشتن و درس خواندن را مدام عقب می‌انداختم. برای آنکه برای اولین بار کاری را که همیشه دوست داشتم انجام می‌دادم و علاوه بر این همین حضور کنار بهرام بیضایی و دیدن نحوه دکوپاژش و کار  او با بازیگر برایم بسیار جذاب و آموزنده بود. متوجه شدم بزرگ‌ترین کلاس درس، بودن در پروسه ساخت یک فیلم است؛ یک فیلم درست. غریبه و مه فیلمی است که بعد از چهل سال وقتی به آن فکر می‌کنم، می‌توانم هر روزش را به یاد بیاورم.

باشو… به نسبت دیگر فیلم‌های بهرام بیضایی اتمسفر گرم‌تر و ملموس‌تری‌ دارد. این فیلم به لحاظ طراحی صحنه برای شما چه ویژگی‌هایی داشت؟

باشو… سومین فیلمی است که بیضایی در جغرافیای شمال کشور ساخته اما آنچه بیضایی برای فیلم باشو… در کادر خودش دیده یک شمال منحصر به فرد است، یعنی مختص فیلم باشو… بله، باشو فضای ملموس‌تری دارد طوری که در نگاه اول به نظر می‌رسد بیضایی یک مرتبه سیستم فکری‌اش را عوض کرده. چرا؟ فکر می‌‌کنم در زندگی یک فیلم‌ساز یا هر سینماگری نقطه‌هایی هست که باید تصمیم بگیرد. فیلم باشو… در زمان خودش از هر نظر استثنایی بود. بیضایی از میان همه فیلم‌نامه‌هایی که داشت باید اقدام به ساخت سناریویی می‌کرد که در ارتباط با جنگ باشد، بنابراین سراغ داستانی رئالیستی می‌رود. حالا به غیر از تاش‌های فراواقعی و همیشگی بیضایی از مراسم و آیین‌ها و تفکری که به گذشته خیلی دورتر برمی‌گردد و در باشو… هم حضور دارد اما آنچه این فیلم به آن می‌پردازد داستان قرار گرفتن دو آدم از دو جغرافیای متفاوت در کنار هم است. دو فردی که در حالت عادی زبان همدیگر را نمی‌فهمند اما در کنار هم یکدیگر را می‌فهمند. خب این مفهومی بسیار ملموس برای مخاطب است. مخصوصا در آن سال‌ها و در دل جنگ؛ اما متاسفانه فیلم در زمان خودش اکران نشد و چه بسا اگر همان زمان که ساخته شده بود به نمایش درمی‌آمد، خیلی بیشتر از این‌ها با مخاطب ارتباط برقرارمی‌کرد.

در فیلم‌سازی چیزی به نام کادر وجود دارد. کارگردان کادر خودش را می‌بیندد و هر آنجه می‌خواهد را درون آن کادر تعریف می‌کند. فیلم‌هایی که بیضایی ساخته همیشه بر اساس همین اصل بوده. کادر همواره برای او مهم بوده و می‌دانسته چه امکاناتی دارد و در نهایت چه می‌خواهد. او همواره کادر خودش را بسته.اتفاق خوبی که در تمام کارهای بهرام بیضایی می‌افتاد، تشکیل گروهی یکدست بود

این فیلم چه تفاوتی برای شخص شما و در مجموعه کارهایتان داشت؟

باشو در مجموعه کارهای من تجربه خیلی دردناکی است که هیچ وقت آن را فراموش نمی‌کنم. این تنها فیلمی است که من با بهرام بیضایی کار کردم و به طور کامل سر صحنه نبودم. همکاری من با بیضایی در همه فیلم‌هایش این‌گونه بود که از ب بسم‌الله و قبل از رسیدن فیلم به مرحله تولید به دنبال لوکیشن بودیم، مدت‌ها روی سناریو وقت می‌گذاشتیم و با هم درباره فضاسازی‌ها حرف می‌زدیم. اما باشو… در این روند برای من یک نقطه کور است. زمانی که پیش‌تولید این فیلم در کانون پرورش فکری آغاز شد، سر سریال میرزا کوچک‎خان در رشت بودم و دردناک‌ترین لحظات کاری‌ام را در رفت و آمد بین این دو پروژه تجربه کردم. وقتی سر صحنه‌های فیلم‎برداری باشو… به اسالم می‌آمدم، ‌می‌دیدم بیضایی با امکاناتی بسیار محدود در مقایسه با سایر کارها (می‌توانم بگویم در فقر کامل) این فیلم را می‌سازد. الان که به روزهای ساخت باشو… فکر می‌کنم، احساس می‌کنم نمی‌توانم تو روی بیضایی نگاه کنم. تاسف من از این بود که همزمان سر پروژه‌ای بودم که می‌گفتند هر چه دلت می‌خواهد دکور بساز، هر چه لباس می‌خواهی طراحی کن و همه چیز در اختیارم بود. این دوگانگی بسیار آزارم می‌داد. همه در فیلم باشو… مجانی کار کردند و زجر کشیدند. قبل از این‎که گروه به شمال بیاید همراه داریوش فرهنگ و جهانگیر میرشکاری برای پیدا کردن لوکیشن‌ها به شمال رفته بودیم. مثلا خانه نایی یک چیزهایی کم داشت. امکانات محدودی که برای خانه سوسن تسلیمی در فیلم آوردیم همه از همان روستاییان ساده تامین شد. صحنه بازار هم با حداقل امکانات بازسازی شده و اصلا در بازار فیلم‎برداری نداشتیم اما تکه تکه بازاری را که فیلم می‌‌خواست بازسازی کردیم و آن صحنه معروف که سوسن تسلیمی نامه‌ای را می‌خواند و دوربین چرخش ۳۶۰ درجه دارد و صحنه ‌هایی از جنگ می‌بینیم… به طور مثال می‌دانستم او اصلا چه تصاویری از جنگ را برای آن صحنه در ذهن داشت. می‌خواست تانک، انفجار و یک جنگ واقعی، در تصور نایی آن هم در شمال داشته باشد. آنچه در تصویر می‌بینیم تمام بضاعت فیلم است که با امکاناتی محدود،اما بالاخره صحنه را در آورده است. هر چند این صحنه با وجود همه محدودیت‌های مالی، تاثیرگذار است و اوج چیزی است که بیضایی می‌خواسته اما شما ببینید اگر بیضایی امکانات و اختیارات فیلم‌های جنگی را داشت، چه می‌کرد.مشکل من این است که باشو… را بسیار دوست دارم اما تمام وقت سر کار نبودم و به اندازه فیلم‌های دیگر با آن عشق نکردم. در باشو… من عملا نقش مشاور را برای بیضایی داشتم چون نمی‌رسیدم به طور کامل سر صحنه‌ها حضور پیدا کنم. به جرات می‌توانم بگویم تمام بار و سنگینی فیلم روی دوش بیضایی بود و این دردآور بود. این‎که مجبور بود از خیلی چیزهای مهم بزند تا به ایده‌آل‌های خودش برسد. تقریبا می‌توانم بگویم به غیر از یکی دو فیلم بهرام بیضایی هیچ وقت در آرامش کار نکرد… همواره در اضطراب و فشار بود. اما می‌بینیم نتایج این‎قدر درخشان است و تنها دلیل آن دانش و عشق این آدم است که به تجربه‌های درست منتهی می‌شد.

 

باشو غریبه کوچک

 

درباره سخت‌گیری‌ها و روحیات آقای بیضایی در پشت صحنه بگویید. کارگردانی مثل بهرام بیضایی چقدر در کیفیت کار عوامل تاثیرگذار است؟

در فیلم‌سازی چیزی به نام کادر وجود دارد. کارگردان کادر خودش را می‌بیندد و هر آنجه می‌خواهد را درون آن کادر تعریف می‌کند. فیلم‌هایی که بیضایی ساخته همیشه بر اساس همین اصل بوده. کادر همواره برای او مهم بوده و می‌دانسته چه امکاناتی دارد و در نهایت چه می‌خواهد. او همواره کادر خودش را بسته.اتفاق خوبی که در تمام کارهای بهرام بیضایی می‌افتاد تشکیل گروهی یکدست بود. متاسفانه الان آن گروه از هم پاشیده و با هم نیستیم اما آن زمان عاشقانه کار می‌کردیم. همه چیزهایی که یک فیلم درست باید داشته باشد را در فیلم‌‌های بیضایی تجربه می‌کردیم. هر کدام از فیلم‌هایش که تمام می‌شد و به آخرین صحنه‌ها برای فیلم‌برداری نزدیک می‌شدیم، انگار زجرآورترین لحظه‌های زندگی‌مان را می‌گذراندیم؛تمام شدن فیلم، غمگین‌مان می‌کرد. فیلم‌های بیضایی پتانسیل عجیب و غریبی در خودش داشت که تا مدت‌ها هر یک از ما را درگیر خودش می‌کرد. هیچ چیز در پشت صحنه این فیلم‌ها غیرممکن نبود. پشت صحنه فیلم‌های بیضایی هر روزش به تو اضافه می‌کرد و حس می‌کردی نگاه و معنای جدیدی در کار خودت پیدا می‌کنی و این اصلا یکی از خصوصیات کار کردن با بیضایی بود. فیلم‌های بیضایی همه جزو سخت‌ترین کارهایی بود که انجام داده‌ام، از شدت درگیری و میزان مشغول شدن فکرمان سر کار و جمع بودن حواسمان به جزییات مغزمان داغ می‌کرد! اما در عین حال بسیار لذت می‌بردیم.این کارگردان وقتی سناریو را جلوی بازیگران و یا هر یک از عوامل می‌گذاشت یک کلمه این‌ور و آن‌ور نمی‌شد. تمامی آنچه بر اساس فیلم‎نامه فیلم‎برداری شده بود بدون تغییر تدوین می‌شد. یک پلان را بدون فکر قبلی نمی‌گرفت یا برای این‌که شاید بعدا استفاده کند. اصلا وقت این کارها را نداشت، می‌دانست چه می‌خواهد. هر آنچه در سناریو به من مربوط می‌شد، مشخص بود و این امکان را به من طراح می‌داد تا بنشینم فکر کنم و آنچه فیلم‌نامه می‌خواهد را مهیا کنم. همیشه سناریو آنقدر قوی و محکم بود که همه آنچه فیلم برای تولید لازم داشت بعد از خواندن فیلم‎نامه و در صحبت با بیضایی عین تصویر جلوی چشمت می‌آمد. من با کم کارگردانی کار کرده‌ام که وقتی حرف می‌زند بتوانم تصویر ببینم. همه این‌ها از قبل روی کاغذ مشخص بود. مثلا بیضایی خودش حرکت‌های دوربین و زاویه‌بندی‌هایش را برای فیلم‌بردار ترسیم می‌کرد. جلوی دیالوگ‌ها در فیلم‌نامه پر از تصویر بود. این‌ خصوصیات در خروجی کار همه عوامل تاثیر می‌گذاشت؛ از گریم تا موسیقی. در عین حال که نه از سناریو چیزی کم و نه به آن چیزی اضافه می‌شد، بیضایی به شدت اهل گفت‌وگو و دیالوگ برقرار کردن با عواملش بود. همه این‌ها کمک می‌کرد تا در هر کادری که این کارگردان می‌خواست بهترین تصویر به بهترین شکل در اجرا ضبط شود. از نور، بافت صحنه، آمبیانس تا بازی‌ها و… همه ایده‌ها کاملا با سناریو یکی می‌شد.

فیلم‌های بیضایی پتانسیل عجیب و غریبی در خودش داشت که تا مدت‌ها هر یک از ما را درگیر خودش می‌کرد. هیچ چیز در پشت صحنه این فیلم‌ها غیرممکن نبود. پشت صحنه فیلم‌های بیضایی هر روزش به تو اضافه می‌کرد و حس می‌کردی نگاه و معنای جدیدی در کار خودت پیدا می‌کنی

 شیوه تعامل شما به طور خاص در همکاری‌های متعدد با بهرام بیضایی چگونه بود؟ آقای بیضایی چقدر دست شما را به عنوان طراح باز می‌گذاشتند؟‌

از آنجایی که سال‌های سال با هم کار کرده بودیم خیلی خوب حرف هم را می‌فهمیدیم. بعد از غریبه و مه دیگر کاملا به من اطمینان داشت و می‌دانست چطور فکر می‌کنم. این نگاه مشترک و همزبانی در سینما خیلی مهم است. می‌دانید که اشیاء در فیلم‌های بیضایی چقدر مهم است و کاراکتر دارد. بیضایی روی تک تک اشیاء حاضر در صحنه حساس بود. این را به خوبی درک می‌کردم. از طرفی آنقدر همه چیز در فیلم‎نامه روشن بود که ساخت دکور از روی آن کاملا حساب شده انجام می‌گرفت، نه بیشتر از آنچه می خواست در دوربینش ببیند و نه کمتر. به علاوه این‎که از هم‌فکری با هم به ایده‌های جدیدی برای استفاده از دکور در نحوه مونتاژ هم می‌رسیدیم. مثلا در فیلم مسافران که تمام آن در یک تک‌لوکیشن (خانه) فیلم‌برداری شده، همه قسمت‌های داخلی و خارجی و تمام اجزای خانه دکور است. غیر از فیلم‌های علی حاتمی، اولین دکورهای امروزی در سینمای ایران در فیلم‌های بهرام بیضایی ساخته شد. بهترین تجربیات من در سینما در کارهایی بوده که برای فیلم‌های بهرام بیضایی انجام داده‌ام که متاسفانه دیگر تکرار نشد. دلم از این می‌سوزد و تاسف می‌خورم که چرا بهرام بیضایی در این سینما فیلم‌های کمی ساخت. چرا باید برای هر کدام از فیلم‌هایش درگیر بودجه و هزینه‌های دکور می‌شد. مثالی دیگری الان به خاطرم رسید. فکر می‌کنید لباس‌هایی که در فیلم مرگ یزدگرد استفاده شده از کجا آمده؟ با امکانات سربداران ساخته شده! به طور مخفیانه پس از تمام شدن آن پروژه سفارش‌هایی را که به خیاطم داده بودم آوردم کاشان سر فیلم‎برداری فیلم مرگ یزدگرد. بیضایی از این ماجرا بی‌خبر بود و تعجب کرد که چطور برای این لباس‌ها هزینه شده و از کجا آمده‎است. سرانجام مجبور شدم اعتراف کنم از سریال سربداران لباس‌ها را آورده‌ام. وقتی سینمایی که دوست داری در آن کار کنی بنیه مالی ندارد، باید جور دیگری برایش انرژی بگذاری و من و همه عوامل برای کارهای بیضایی از جان مایه می‌گذاشتیم. کار تا آنجا که مطمئن شوند به آنچه بیضایی می‌خواسته نزدیک شده، ارضایشان نمی‌کرد.

 

 

ایرج رامین فر

 

تولد یک طراح توانا

سکانس کابوس «شاید وقتی دیگر» با بازی سوسن تسلیمی یکی از فصلهای ماندگار تاریخ سینمای ایران است؛ اثری که مثل همه آثار بهرام بیضایی طراحی صحنه و لباس در هماهنگی کامل با کلیت فیلم و شخصیتها است. ایرج رامین فر، طراح صحنه و لباس توانای سینمای ایران با وسواسی مثالزدنی جامه هایی مناسب کاراکترها طراحی کرد و فضایی درخور قصه را به وجود آورد.

به گزارش جام جم آنلاین، ایرج رامین فر که 4 بهمن 1328 به دنیا آمد، دارای مدرک کارشناسی ارشد طراحی صحنه و لباس از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و فارغ التحصیل از دانشگاه ونسن فرانسه است. او فعالیت سینمایی خود را از سال 1346 به عنوان مشاور صحنه و لباس در فیلم «سفر» آغاز کرد. رامین فر همچنین موفق به راه اندازی دو نمایشگاه از طراحی صحنه و لباس و انتشار کتاب Film Design شده است.

این هنرمند همکاری های درخشان دیگری با بیضایی در کارنامه دارد؛ یکی فیلم «مسافران» که باز در آنجا طراحی صحنه و لباس کارکرد برجسته ای دارد و دیگری فیلم «سگ کشی» که باز به دلیل تنوع لوکیشن و تعدد شخصیتها، وظیفه دشواری برعهده او بوده است. رامین فر همچنین طراحی صحنه فیلم «وقتی همه خوابیم» بیضایی را هم عهده دار بوده؛ اثری که باید تفکیک نامحسوس دنیای واقعی و سینمایی اثر در آن لحاظ می شد که رامین فر به خوبی از عهده آن برآمده است. یکی دیگر از همکاری های به یادماندنی او و بیضایی در فیلم «مرگ یزدگرد» است و رامین فر به عنوان طراح لباس، بهترین جامه ها را مطابق با خلق و خو و وضعیت زندگی کاراکترهایی همچون آسیابان و درباریان ساسانی بر تن آنها پوشاند.

رامین فر خوشبختانه همچنان با شوق و نیروی جوانی و خلاقه فعال است و هر فیلم او چشمه ای از زیبایی و جلوه گری محسوب می شود؛ احتمال باران اسیدی را با صحنه هایی خاص به یاد می آوریم و لباسهایی متناسبی که برتن شمس لنگرودی، به عنوان شخصیت اصلی است. فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» هم یکی از تازه ترین هنرنمایی های رامین فر است که با ذوق خاصی، همسانی رویاگون زیبایی میان رشت و بندرانزلی با شهری مثل پاریس ایجاد می کند. رامین فر این نکته سنجی و رعایت نکات ریز درباره شخصیتها و فضا را در مقاطع مختلف زمانی و گذشته و حال هم به خوبی رعایت می کند. «سرب»، «استرداد»، «خسته نباشید»، «جرم» و «دیوانه ای از قفس پرید» برخی دیگر از آثار رامین فر به عنوان طراح صحنه و لباس است.

 

 

ایرج رامین فر

 

ایرج رامین فر: دیگر از کار در سینما خسته شده‌ام!

 

ایرج رامین فر

سینماپرس: ایرج رامین فر طراح برجسته صحنه و لباس سینمای ایران پس از سالها فعالیت در این حوزه و کسب موفقیتهای فراوان، این روزها از فضای کار در سینما ابراز ناامیدی می کند.

در پی برخی حواشی پیرامون ساخت فیلم توسط یکی از کارگردانان فیلم اولی سینمای ایران که اخیرأ اخبار متناقضی از فرایند تولید آن و چگونگی حضور بازیگرانش در رسانه ها منتشر می شود، این مدیر هنری سینمای ایران با تأکید بر عدم ذکر نام فیلم مربوطه به خبرنگار سینماپرس گفت: دیگر تحمل کار کردن در این فضا را ندارم. وقتی قرار است ساخت فیلمی انجام شود صرف نظر از دلایل موجهی که دارد چرا این پروژه به نتیجه نمی رسد و متوقف می شود؟

وی گفت: متاسفانه باید بگویم مشکل اصلی سینما ، خود ما اهالی سینما هستیم که هیچ قانونمندی در کارمان نیست. حرفها هیچ تضمینی ندارند و همه چیز رو به هواست؛ از تهیه کننده تا کارگردان وقتی در مورد فیلمی حرف می زنند و ما کاری را شروع می کنیم این شروع هیچ تضمینی ندارد و قتی کاری متوقف می شود هیچ کس مسئول نیست.

وی ادامه داد: مشکل از آنجا شروع می شود که  وقتی ما راجع به صنف صحبت می کنیم این صنوف سینمایی قدرت ندارند و هیچ سازماندهی نمی شوند؛ این در حالیست که باید سینما قانونمند باشد و تکلیف آدمهایش را روشن کند.

وی گفت: سوال من این است آیا می خواهد فیلمی ساخته شود یا خیر؟ اگر بایدبسازیم که  فیلم را بسازیم و اگر نمی خواهیم بسازیم به ما اعلام شود. بلاتکلیفی برای سینماگرانی مانند ما بسیار بد است.

این طراح صحنه در ادامه صحبت هایش با اشاره به این مطلب که این ششمین فیلمی است که من کار را شروع می کنم اما بعد از مدتی به دلایلی متوقف می شود افزود: به معنای مطلق، ایران از سینمای حرفه ای برخوردار نیست و سینماگران ما با قدرت و ریسک بالا فیلمشان را شروع نمی کنند.  

رامین فر گفت: شاید این به تجربیات من  در سینما بر می گردد، ولی واقعا از سینما خسته شده ام؛ با اینکه به کارکردن در سینما علاقمندم و تا آخرین لحظه زندگیم سینما را دوست دارم اما مسائلی ایجاد می شود که بلا تکلیف می شوم و من از وضعیت بیزارم. 

وی گفت: جالب اینکه  وقتی در سینما این اتفاق می افتد هیچ کس جوابگو نیست و هیچ کس هم به صورت جدی و موشکافانه  مسئله را مورد بررسی قرار نمی دهد.

 

 

غرفه اختصاصی طراح صحنه ، استاد ایرج رامین فر در موزه سینما

 

 

 ایرج رامین فر - Iraj Ramin Far

 

نام : ایرج

نام خانوادگي: رامین فر

طراح صحنه و لباس

تاريخ تولد: 1328

محل تولد: تهران

مليت: ایران

مدرك تحصيلي: فوق لیسانس طراحی صحنه و لباس

بيوگرافي

فوق لیسانس طراحی صحنه و تاتر از دانشگاه ونسن پاریس در فرانسه.
همسر غوغا بیات (عکاس).
شروع فعالیت در سینمای آزاد و ساخت فیلم کوتاه "شماره 2".
شروع فعالیت سینمایی با فیلم "غریبه و مه" (بهرام بیضایی) به عنوان طراح صحنه در سال 1354.

بخشي از فيلم شناسي:

1384 آفساید ( جعفر پناهی ) [طراح صحنه و لباس]

1384 شاهزاده ایرانی ( محمد نوری‌زاد ) [طراح صحنه و لباس]

1384 گریز ( نیکی کریمی ) [طراح صحنه و لباس]

1383 از دور دست ( رامین محسنی ) [طراح صحنه و لباس]

1383 پرونده هاوانا ( علیرضا رییسیان ) [طراح صحنه و لباس]

1383 بشارت منجی ( نادر طالب زاده ) [طراح صحنه و لباس]

1383 یک شب ( نیکی کریمی ) [طراح صحنه و لباس]

1383 گاهی واقعی ( رامین لباسچی ) [طراح صحنه و لباس]

1382 برگ برنده ( سیروس الوند ) [طراح صحنه و لباس]

1381 دیوانه ای از قفس پرید ( احمدرضا معتمدی ) [طراح صحنه و لباس]

1381 طلای سرخ ( جعفر پناهی ) [طراح صحنه و لباس]

1380 عشق فیلم ( ابراهیم وحیدزاده ) [طراح صحنه و لباس]

1380 سیندرلا ( بیژن بیرنگ مسعود رسام ) [طراح صحنه و لباس]

1380 عزیزم من کوک نیستم ( محمدرضا هنرمند ) [طراح صحنه و لباس]

1379 سگ کشی ( بهرام بیضایی ) [طراح صحنه و لباس]

1379 قطعه ناتمام ( مازیار میری ) [طراح پوستر]

1379 نیمه پنهان ( تهمینه میلانی ) [طراح صحنه و لباس]

1375 سجده بر آب ( حمید خیرالدین ) [طراح صحنه و لباس]

1373 روز شیطان ( بهروز افخمی ) [بازیگر-طراح صحنه و لباس]

1371 نصف جهان ( مرتضی شاملی ) [طراح صحنه و لباس]

1370 خانه خلوت ( مهدی صباغ زاده ) [طراح صحنه و لباس]

1370 مسافران ( بهرام بیضایی ) [طراح صحنه و لباس]

1369 تیغ آفتاب ( مجید جوانمرد ) [طراح صحنه و لباس]

1369 در آرزوی ازدواج ( اصغر هاشمی ) [طراح صحنه و لباس]

1368 پرواز پنجم ژوئن ( علیرضا سمیع آذر ) [طراح صحنه و لباس]

1368 ریحانه ( علیرضا رییسیان ) [طراح صحنه و لباس]

1367 زرد قناری ( رخشان بنی اعتماد ) [طراح صحنه و لباس]

1366 شاید وقتی دیگر ... ( بهرام بیضایی ) [طراح صحنه و لباس]

1366 سرب ( مسعود کیمیایی ) [طراح صحنه و لباس]

1365 باشو، غریبه کوچک ( بهرام بیضایی ) [طراح صحنه و لباس]

1364 زنگ‌ ها ( محمدرضا هنرمند ) [طراح صحنه و لباس]

1363 صف ( علی اصغر عسگریان ) [طراح صحنه و لباس]

1362 هیولای درون ( خسرو سینایی ) [طراح صحنه و لباس]

1361 مرگ یزدگرد ( بهرام بیضایی ) [طراح صحنه و لباس]

1354 غریبه و مه ( بهرام بیضایی ) [بازیگر-طراح صحنه و لباس]

جوايز و انتخابها

>> کاندید سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه و لباس (برگ برنده)

[ دوره 22 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال 1382 ]

>> کاندید لوح زرین بهترین طراحی صحنه و لباس (شاید وقتی دیگر ...)

[ دوره 6 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال 1366 ]

>> کاندید سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه و لباس (سرب)

[ دوره 7 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال 1367 ]

>> کاندید سیمرغ بلورین بهترین دستاورد هنری (دیوانه ای از قفس پرید)

[ دوره 21 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال 1381 ]

>> کاندید سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه و لباس (مسافران)

[ دوره 10 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال 1370

>> کاندید سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه و لباس (سجده بر آب)

[ دوره 15 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال 1375

>> برنده سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه و لباس (سگ کشی)

[ دوره 19 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال 1379 ]

>> برنده تندیس زرین بهترین طراحی لباس (دیوانه ای از قفس پرید)

[ دوره 7 جشن خانه سینما (مسابقه) - سال 1382 ]

>> کاندید تندیس زرین بهترین طراحی صحنه (دیوانه ای از قفس پرید)

[ دوره 7 جشن خانه سینما (مسابقه) - سال 1382 ]

>> برنده تندیس زرین بهترین طراحی صحنه (سگ کشی)

[ دوره 5 جشن خانه سینما (مسابقه) - سال 1380 ]

>> کاندید تندیس زرین بهترین طراحی لباس (سگ کشی)

[ دوره 5 جشن خانه سینما (مسابقه) - سال 1380 ]

>> برنده تندیس زرین بهترین پوستر (قطعه ناتمام)

[ دوره 5 جشن خانه سینما (مسابقه) - سال 1380 ]

>> برنده لوح زرین انتخاب ویژه سال (سگ کشی)

[ دوره 2 منتخب سایت ایران اکتور (بهترین های سال) - سال 1381 ]

>> 1 - بهترین طراحی صحنه و لباس سال (سگ کشی)

[ دوره 16 منتخب نویسندگان و منتقدان (بهترین های سال) - سال 1380 ]

>> برنده سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه و لباس (شاهزاده ایرانی)

[ دوره 24 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال 1384 ]

>> کاندید تندیس زرین بهترین طراحی صحنه و لباس (از دور دست)

[ دوره 10 جشن خانه سینما (مسابقه) - سال 1385 ]

غرفه اختصاصی طراح صحنه در «موزه سینما» افتتاح شد

نخستین غرفه اختصاصی طراح صحنه که با معرفی آثار استاد ایرج رامین‌فر یکی از طراحان صحنه پیشکسوت سینمای ایران می‌پردازد، در موزه سینما افتتاح شد.

به نقل از روابط عمومی موزه سینما،‌ در این غرفه 22 نمونه کار و جوایز این هنرمند برجسته به نمایش گذاشته شده است.

دکور سریال "ولایت عشق "، نخستین ماکت ساخته شده برای کنسرت موسیقی تئاتر "سرباز شکلاتی " پشت صحنه فیلم‌های "غریبه و مه "، "تنهاترین سردار "، "دیوانه‌ای از قفس پرید " و همچنین جایزه‌های رامین‌فر بخش‌هایی از این غرفه را تشکیل می‌دهد.

رامین‌فر دارای فوق لیسانس طراحی و صحنه تئاتر از دانشگاه ونسن پاریس است و نخستین طراحی صحنه خود را برای فیلم "غریبه و مه " کار بهرام بیضایی در سال 1354 انجام داد.

او هنگام تحویل یادگارها و جوایز خود به موزه سینما در یادداشتی کوتاه نوشت: هنر سینما و طراحی فیلم به دلیل وسعت نگاه و امکاناتش هنوز برایم ناشناخته است، پس به طلبگی و تجربه کردن خود ادامه می‌‌دهم و اگر در این مسیر جوایز و تجربیاتی به دست آورده‌ام، متعلق به صاحبان اصلی‌اش، یعنی سینما و نسل جوان در راهش، می‌دانم.

رامین‌فر می‌افزاید: حضور و وجود "موزه سینما " به اندازه‌ خود سینما و فیلمسازی، دارای ارزش و اعتبار است و جایگاهش به عنوان یک عامل موثر برای شناخت و درک تاریخ و دوران طلائی و درخشان فکری عوامل‌اش، در طول عمر سینمای هر کشوری بسیار حایز اهمیت است.

موزه سینما واقع در ساختمان 180 ساله باغ فردوس واقع در خیابان ولیعصر نرسیده به تجریش، در حال حاضر دارای هفت سالن از جمله "زیرگذر تاریخ " است که در آن یادگارها، جوایز و ... دست اندرکاران سینما به نمایش گذاشته شده است.