عکاسی

 

 

  كمپوزيسيون تصوير بوسيلة

 

چون در عكاسي سياه ـ سفيد، خاكستري‌هاي كمرنگ و پررنگ، جاي رنگها را ميگيرد، لذا هر تغييري كه در آنها داده شود سبب نادرستي رنگها ميگردد. از اين خاصيت گهگاه به عنوان وسيله يي براي بيان و ابراز استفاده ميشود اما بندرت و بطور استثنائي!

آنچه در اين باب مهم است احساسي است كه از كيفيت و حالت Tonalité  كلي دريافت ميگردد. تصويري كه قسمت اعظم آن از تن Ton(1) روشن تشكيل يافته همواره احساسي مطبوع و خوش آيند ايجاد ميكند؛ زيرا همه چيز در آن ساده، روشن، واضح، شفاف، سهل و آسان است. در برابر چنين تصويري فوراً و به سهولت نور و روشنايي بخاطر ميآيد. روي زمينه ي روشن «تن»هاي متوسط و تيره به خوبي از هم مجزا و تشخيص ميگردد. ميتوان گفت كه بدين ترتيب انسان خود را در برابر يك نوع «عمل انجام يافته» مييابد و ديگر جايي براي تصوير و خيال تماشاگر باقي نمي‌ماند.  برعكس، تصاوير تيره و عبوس مضطرب كننده اند. شب را بياد ميآورند . اغلب «نيم تن»هاي تيره را در خود جذب ميكنند و بسياري از جزئيات را از بين ميبرند. قوه ي مخيله در برابر چنين تصاويري فوراً به فعاليت ميپردازد. ـ روشني‌ها بر روي مجموعه ي تيره شديداً و بطور برجسته نمايان ميگردد.

«تن»هاي متوسط كم و بيش بيطرف و خنثي Neutre هستند. هنگاميكه فضاي زيادي را اشغال كنند موجب كسالت، خستگي، دلتنگي، ملال و اندوه ميگردند.از تصاويري كه موقع غروب و يا درهواي باراني و مه آلود گرفته شده مخصوصاً  اينحالت احساس ميشود .

 

در كنتراست‌هاي شديد، «تن»هاي متوسط ميتواند بعنوان واسطه ميان نورهاي تند و سايه‌هاي خيلي تيره مورد استفاده قرار گيرد و از خشونت زياده از حد تصوير بكاهد. علاوه بر اين، براي تجسم فضايي و نشاندادن بعد سوم تصوير و برجستگي‌هاي موضوع ضروري هستند. بالاخره بايد توجه داشت كه «تن»هاي متوسط براي زمينه ي تصاوير ارزش زيادي دارد زيرا سايه‌ها و روشني‌ها بر روي چنين زمينه يي به خوبي از آن مجزا ميشود. نيم «تن»ها از لحاظ فني هيچگونه مشكلي ايجاد نميكند و مواد حساس عكاسي (فيلم‌ها و كاغذها) انواع بسيار زيادي از آنها را ميتواند ثبت كند.

حتي بحدي كه لزوم محدود كردن آن احساس ميگردد . آنچه در مورد اثر عمومي و كلي مجموعه ي تصوير گفته شد، براي هر قسمتي از آن نيز، با در نظر گرفتن تناسبات، ارزش دارد. يعني، وقتي قسمت‌هاي روشن يك تصوير مورد دقت و آزمايش قرار گيرد نيز اثري از نور و روشني و شادي احساس ميگردد. زيرا اين قسمت‌ها موجب جلب توجه شده بخوبي از هم متمايز ميشود. نواحي تيره معمولاً بنظر سنگين ميآيند و گويي در هم فرو ميروند. مقايسه ي نقش اين دو گروه «تن» متفاوت، خالي از اشكال و ترديد نيست. اگر آلبوم عكسي را از زير نظر بگذرانيد، متوجه خواهيد شد كه لكه‌هاي روشن تقريباً داراي ارزش و اهميت مساوي با لكه‌هاي تيره ميباشد.

 

 

 با اين وجود شايد لكه‌هاي روشن اندكي برتري داشته باشد زيرا براي چشم خوش آيندتر است و توجه را بيشتر جلب ميكند. علاوه بر اين لكه ي سفيدي كه درست به اندازه ي لكه ي تيره باشد بزرگتر از آن بنظر ميرسد . اما آنچه مهعمتر از ملاحظات گذشته است مطابقت يا Accord تضادها و كنتراست‌ها با يكديگر ميباشد. در اكثر موارد همين تطابق و آكورد است كه كاراكتر و خاصيت خود را به تصوير مي‌بخشد. مثلاً با قرار دادن سفيد و سياه در نزديكي هم خشونتي حاصل ميشود كه در عين حال مطبوع و خوش آيند نيز ميباشد .

تصاويري كه در آنها عبور از سفيدي به سياهي با خاكستري متوسط انجام گرفته و باصطلاح «نرم»تر شده و متوازن تر بنظر ميرسند. نزديكي بي واسطه ي سياه و سفيد كشش و تشدد ايجاد ميكند و دوري و جدايي آنها راحتي بوجود ميآورد. به عبارت ديگر كنتراست و تضاد نگاه را خسته ميكند و استحاله ي تدريجي باعث راحتي آن ميگردد. در پايان اين توضيح بايد اضافه كرد كه كنتراست‌ها، بطور متقابل و دو جانبه، ارزش همديگر را بيشتر نشان ميدهند، يعني روشني‌ها در ميان نواحي تيره درخشان تر بنظر

ميرسد و سايه‌هاي محصور در ميان روشني‌ها تيره مينمايد .

 

پخش و توزيع سطح‌ها

 

هدف و منظور از پخش و توزيع سطح‌ها اعطاي نظم، روشني، وضوح، توجه و جاذبه به تصوير است. (نظم از نقطه‌ي نظر زيبايي و استتيك(Esthetique  البته نبايد كه گفتن آسان تر از عمل است. عكس مطيع «موضوع» و «تكنيك» خويش است و مانند نقاش آزادي عمل ندارد و بميل خود نمي‌تواند تغيير و تبديل دهد، جرح و تعديل كند. بطور خلاصه تأثير شخصي وي بسيار محدود است. يگانه راه چاره در چاپ نهايي عكي است كه در اين مرحله مي‌تواند نظر خود را تأمين كند: زير هدف رضايت توقعات و تقاضاهاست.

نظم و ترتيب مهمترين عامل توفيق تصاوير است. با ايجاد يك كمپوزيسيون و تركيب صحيح است كه مي‌توان تصوير را قابل درك و فهم كرد يعني روشني و وضوح بدان بخشيد. مثلاً وقتي  كه در عكسي روي موضوع اصلي تأكيد شود و آنچه از ضمائم و فرعيات است عمداً در تاريكي و محوي فرو رود بيشك توجه هر تماشاگر را به سوي خود جلب خواهد كرد. اما اگر در همين تصوير لكه‌هاي زياد و مزاحم، در اين سو و آنسو، باعث ناراحتي چشم گردد توفيقي نصيب عكاس نخواهد شد.

بعضي‌ها عقيده دارند كه روشن ترين لكه‌ها بايد در نصف بالاي تصوير جاي داشته باشد و تيره‌ترين آن‌ها در نصف پايين؛ بدين دليل كه در طبيعت آسمان روشن در بالاي سر است و خاك تيره زيرپا. تجسم اين واقعه بوسيله‌ي عكس است كه اين گروه را در پخش و توزيع سطح‌ها مجبور به اطاعت از چنين قاعد‌ه‌يي مي‌كنند.

گرچه تابعيت از روش فوق اغلب درست است و نتايج خوب مي‌دهد، اما لازم است به اين حقيقت متوجه بود كه «عكس» بنفسه خود «‌منظور و هدف» است و كه بايد توجه برانگيزد، تعجب و شگفتي بيافريند. در اين راه حتي مي‌تواند نظام طبيعت را بهم بزند و آنرا واژگونه سازد.

اما، قراردادن روشن‌ترين لكه‌ها در لبه تصوير همواره زشت است زيرا در برابر چنين وضعي نگاه به خارج شدن از ميدان تصوير متمايل مي‌گردد و اين در هر عكسي خلاف اصل و هدف است.

بطوري كه قبلاً گفته شد، كنتراست بزرگ و كوچك، گرد و تيز، روشن و تيره توجهي بر ميانگيزد كه نمي‌توان خود را از آن رهايي بخشد. «محل» لكه‌ها را نيز بايد بدان اضافه كرد: باين معني كه وقتي لكه‌ها دروسط تصوير باشد عمل آن‌ها ضعيف تر بوده و به نسبتي كه به لبه‌ها نزديك‌تر گردند بيشتر مي‌شود.

در پرتره‌ييكه بخواهند وضع و حالت آرام داشته باشد عمداً آن را در وسط كادر قرار مي‌دهند . اما اگر از شخصي در حال كار و فعاليت عكس گرفته شود و لازم باشد كه حركت و جنبش از آن احساس گردد در كنار عكس مي‌گذارند .

در پخش و توزيع لكه‌ها نيز همين وضع وجود دارد:

لكه‌هاييكه از نظر فرم، اندازه و يا وضوح مهمترند وقتي در وسط تصوير باشند سكون و آرامش مي‌بخشد، برعكس اگر در كنار واقع شوند حس حركت بوجود مياورند.

اگر لكه‌يي هم ارزش با آنچه در مركز ثقل قرار دارد بطور قرينه واقع شود ارزش آنرا از بين خواهد برد و باصطلاح آن را خنثي خواهد كرد. از وقوع چنين وضعي جداً‌ بايد جلوگيري گردد. البته وجود لكه‌يي بعنوان وجه مقايسه يا وزنه‌ي مقابلContere-Poids ، آنهم در موقعيكه براي منظور و مقصود و هدفي لزوم داشته‌ باشد، مانعي ندارد. اما بشرطي كه دومي سبكتر و كم اهميت تر بوده و ارزش زيادي كسب نكند .

 

 

عکاسی

 

 

اندازه ‌گيري نور

 

موضوع ايده‌آل

براي همة نورسنج‌ها، موضوعي ايده‌آل است كه در تمام قسمتهاي آن نور بطور يكنواخت بوده و يا اختلاف آن در نواحي تيره و روشن خيلي كم باشد.

براي كنترل نورسنج‌، از آسماني كه يكدست آبي است و يا سطحي از موزائيك كه مركب از تعدادي مساوي مربع‌هاي روشن و تيره است استفاده مي‌گردد. اما موضوعاتيكه معمولاً مورد عكاسي قرار مي‌گيرد كمتر داراي چنين وضع منظمي است.

بطور مثال: منظره‌يي را در نظر بگيريم كه آسمان آن آبي بوده و تكه‌هاي ابر سفيد پراكنده دارد. پلان اول نيز كاملاً روشن است.-وقتي اختلاف نور در نسبت 1 بر 4 باشد (يعني اگر نورسنج ابتدا بطرف زمين گرفته  سپس بسوي آسمان توجه كنيم در وضع اول يك بيست و پنجم ثانيه و سپس يك صدم ثانيه را نشان مي‌دهد) فيلمهاي رنگي جديد قادرند كه چنين اختلافي را بخوبي ثبت كنند. اما وقتي اختلاف بيشتر باشد(مثلا يك بيست و پنجم براي خاك و يك دويست و پنجاهم براي آسمان) هيچ نور سنجي نتيجة مناسبي برآورد نخواهد كرد.

قرائت كامل و صحيح تمام سطح تصوير

اين، راه حلي است كه عموماً پذيرفته شده و با سلولهاي سلنيم كه بطرف موضوع گرفته مي‌شود نتايج صحيحي ببار آورده. كسانيكه مايل نيستند در موقع عكسبرداري با گرفتاريها و پيچيدگي‌هاي فرمول T.T.L (Trough the Lens) روبرو شوند از اين طريقه بخوبي استفاده مي‌كنند.

براي موضوعاتي كه رنگ يكنواخت داشته و يا اختلاف نواحي تيره و روشن آنها كم است، مشخصاتيكه نورسنج نشان مي‌دهد مي‌تواند معتبر و قابل قبول باشد.

نتايج حاصله از اين طريقه مورد تأييد و تصديق قرار گرفته است. اما وقتي، در نواحي روشن و تيره ي موضوع، اختلاف قابل ملاحظه‌اي وجود داشته باشد از مشخصاتي كه نورسنج نشان مي‌دهد بهتر است صرفنظر گردد و از «كارت خاكستري» كمك گرفته شود. براي مثال منظره‌اي را در نظر بياوريد كه آسمان آن خيلي روشن و درخشان است و پلان اول نسبتاً تيره‌اي دارد. كافي است نورسنج را اول بسوي آسمان گرفته و پس از يادداشت درجات آن را به طرف زمين متوجه كنيد.

اگر اختلافات در دايرة امكانات يك فيلم رنگي(نسبت 1 بر4) باشد تصور حاصل صحيح خواهد بود. در غير اينصورت يا براي آسمان(در صورتيكه زيبا و جالب باشد) و يا براي پلان اول بايد محاسبه كرد و عكس گرفت. در صورتيكه بخواهيد براي پلان اول عكس بگيريد بهتر است نقطه و زاوية ديد را چنان انتخاب كنيد كه «آسمان» حداقل فضا را اشغال كند.

اگر تصوير بدون احتياجات لازم گرفته شود و يا اصلاحات ضروري بعمل نيامده باشد، روشن‌ترين نواحي، سلول را تحت تأثير قرار خواهد داد و نتيجه‌اي بوجود خواهد آورد كه براي مناطق تيرة موضوع هيچ مناسب نيست. در مثال منظره: آسمان با رنگ صحيح در خواهد آمد و زمين يا پلان اول، وضع تيره‌اي خواهد داشت.(ناگفته نماند كه چنين وضعي اكثراً‌چندان هم بد نيست).

• ضد نور، هيچ نور سنجي كه سلول آن تمام تصوير را «مي‌خواند» مستقيماً نتيجة‌صحيحي نخواهد داد. در اينجا لازم است دوربين را (كه نورسنج همراه آنست)، تا آنجا كه فقط نورمنعكس از موضوع ‌آنرا تحت تأثير قرار دهد، به موضوع نزديك كرد. در اين وضع، ديافراگم و سرعت مطابق نور دريافت شده (از فاصله خيلي نزديك موضوع) تنظيم خواهد گرديد و با همين تنظيم، گرفتن عكس از محلي كه قبلاً در نظر گرفته شده بود، ممكن خواهد بود.

• عكسبرداري از فاصلة نزديك يا فتوماگرو گرافي:   

1-در اين تصوير عبور نور از عدسي‌ها، برخورد آن به آينه، انعكاس آن به منشور و سلولهاي Cds و بالاخره رسيدنش به چشم عكاسي بخوبي نشان داده شده است.

سلولي را كه تمام نور سطح را «مي‌خواند» احتياط‌هايي لازم دارد زيرا موضوع فقط قسمتي از سطح تصوير را اشغال مي‌كند و نمي‌تواند بطور مؤثر سلول را تحت تأثير قرار دهد. اطراف موضوع، كه اكثراً مورد احتياج نيست، مي‌تواند مشخصات نورسنج را بغلظ تعيين كند.

تله فتوگرافي: وقتي موضوع و زمينة آن داراي نور يكنواخت نباشد تعيين دقيق نور خيلي سخت است: مانند پرنده‌اي در آسمان. در چنين موردي اگر با يكدرجه بازتر عكس گرفته شود رنگ آسمان روشن‌تر خواهد شد ولي پرنده بطور صحيح در خواهد آمد.

از مطالب فوق و مثالهاي دقيقي كه داده شد نبايد بيش از اندازه متوحش گرديد. نورسنجي كه سلولش تمام سطح تصوير «سرعت عمل در خواندن و تنظيم سرعت ديافراگم» دارد. فقط كافي است چند اصل و قاعده در موقع عمل در نظر گرفته شود. مهمترين مسائل اجتناب از موضوعاتي است كه اختلاف زياد در نور آنها وجود دارد.

فراموش نشود كه دوربين عكاسي نيز مانند اتومبيلي است كه بايد از طرز رانندگي آن اطلاع داشت. در اينصورت نتايج مسلم و منظم بدست خواهد آمد.

اندازه‌گيري روي يك ناحية كوچك:

بسياري از عكاسان اندازه‌گيري نور ناحية كوچك را ترجيح مي‌دهند. اما متأسفانه، سيستم اندازه‌گيري قابل تعويض نيست و هر دوربين نورسنج خاص خود و سيستم «قرائت» مخصوص خويش را دارد.

اندازه‌گيري نور ناحية كوچك كندتر انجام مي‌گيرد ولي نتيجة آن دقيق‌تر است. اين طريقه، از طرف عكاس، آشنايي و تسلط فني بيشتري مي‌خواهد تا حداكثر استفاده را از دستگاه خود ببرد.

اكثراً به مشخصاتيكه نورسنج مستقيماً تعيين مي‌كند اكتفا مي‌نمايد. اين مشخصات مربوط مي‌شود به آنچه سلول از ناحية مهم و اساسي و يا قسمتي از تصوير خوانده باشد.

طريقة فوق در شرائط مشكل، يعني وقتي كه موضوع داراي نورهاي متفاوت است، بسيار رضايت‌بخش است  . بكمك «اندازه‌گيري‌منطقه‌اي» تعيين اختلافات زياد ميسر مي‌گردد و در صورت لزوم اختلافات امكان پذير مي‌شود.

بدين ترتيب، وقتي در حالت ضد نور عكسي گرفته مي‌شود، تغيير محل عكاس و نزديك شدن به موضوع ديگر لزومي ندارد. كافي است از محلي كه براي عكس‌برداري در نظر گرفته شده نور صحيح را براي نقاط تاريك و همچنين زمينه Fond-كه روشن‌تر است-بسنجند.

در تله فتوگرافي نور صحيح را براحتي روي موضوع اصلي، صرفنظر از زمينه مي‌توان تعيين كرد. همچنين در فتوماكروگرافي به سهولت مي‌توان فقط نور موضوع را بدست آورد.

البته، در مقابل وقت بسيار زيادي كه براي اندازه‌گيري نور صرف مي‌گردد، سرعت عمل بسيار كم مي‌شود و اين قيدي است كه اجتناب از آن مشكل است.

«اندازه‌گيري منطقه‌اي» رفته رفته از طرف اشخاص آگاه و بصير خواستاران زيادي پيدا كرده است. نه تنها با نورسنج‌هاي دوربين بلكه با نورسنج‌هاي مستقل Cds نيز كه بعضي از آنها داراي زاوية 2 و حتي 1 درجه مي‌باشد بدين طريق سنجش نور بعمل مي‌آورند.

(براي اطلاع بد نيست ذكر شود كه: نور سنج هاي سلنيم که براي نور منتشر incident  ساخته ميشود ، مانند نور سنج نروود Norwood و نظاير آن، زاوية 180 درجه را مي‌خواند-همة نوري كه روي موضوع مي‌رسد از طرف سلول‌هاي مزبور نيز گرفته مي‌شود.

منطقة اندازه‌گيري اجباراً در مركز تصوير قرار ندارد، اما روي «عدسي ديد» بطور وضوح نشان داده مي‌شود. در موقع عمل كافي است با حركت دادن دوربين، آن قسمت از تصوير كه براي اندازه‌گيري نور مورد لزوم است، به ميدان سلول آورده شود.

اندازه‌گيري روي دو منطقه:

در اين طريقه كه از طرف بعضي از كارخانه‌ها پيشنهاد شده سلولها در دو طرف سراشيبي «بام» منشور ويزر قرار گرفته است. يكي از آنها روشن‌ترين منطقه را «مي‌خواند» و ديگري منطقة تاريك را.-از اين دو «قرائت» نورسنج بايد معدل قابل قبولي ارائه دهد. اما متأسفانه، دستگاه حساب نورسنج قصد و ميل عكاس را نمي‌تواند تخمين بزند. همچنين، وقتي اختلاف نور دو منطقه از حدود قابل تحمل«فيلم رنگي» تجاوز مي‌كند نورسنج ، حتي به كمك مدارهاي جبران كنندة خود، نمي‌تواند هيچ گونه راه حلي بيابد.

در اينجاست كه باز هم بايد از «كارت خاكستري» استفاده كرد.

سومين سلول در دوربين آلپا Alpa-9D و نورپارازيت:

نوري كه مي‌تواند از«دريچة ديد» به داخل دوربين وارد شود، مخصوصاً با حساسيت زيادي كه سلولهاي Cds دارد قابل چشم پوشي نيست.

سازندگان دوربين آلپا به اين مسئله توجه داشته و در آن سه سلول قرار داده‌اند: دوتا از اين سلولها دو منطقة تصوير را مي‌خواند و سومي كه بطرف عدسي چشمي متوجه است نور مزاحمي را كه از اين راه ممكن است وارد شود محاسبه مي‌كند.

اين نور مزاحم مي‌تواند مشخصاتي را كه نورسنج نشان مي‌دهد دچار اشتباه كند. حداقل احتياط لازم استفاده از حلقة لاستيك نرمي است كه بر روي دريچة مزبور مي‌تواند سوار شود. اين حلقه وسيلة بسيار مفيدي است كه نه تنها از ورود نور مزاحم جلوگيري مي‌كند، بلكه در مورد كسانيكه عينك به چشم دارند از خراشيده شدن شيشه عينك ممانعت بعمل مي‌آورد.

هنگاميكه با اين نوع دوربين بطور غير فوري عكس گرفته مي‌شود، يعني چشم در پشت دريچه قرار ندارد، با هر وسيله‌اي كه امكان داشته باشد جلوي دريچة ديد را بايد پوشاند. در دوربين Contaflex-super-BC پردة مخصوصي براي اين عمل وجود دارد. البته در دوربين‌هاي ديگر نيز راه حل‌هاي كم و بيش مفيدي در نظر گرفته شده كه در اينجا امكان شمردن يكايك آنها نيست و فقط كافي است همين احتياط جزئي را بعمل آورد و هنگاميكه دريچه بوسيلة چشم پوشيده نيست روي آن را بپوشانيد.

كوپلاژ مكانيك يا كوپلاژ اپتيك(*)

Couplage mécanique-Couplage optique

براي اينكه نورسنج،‌دوربين را آمادة كار كند-   

-از دو منبع اطلاعات كسب تكليف مي‌كند: يكي از آنها عكاس است كه حساسيت فيلم مورد استفاده را به نورسنج منتقل و سرعت يا ديافراگم لازم را انتخاب مي‌كند-ديگري سلول Cds مي‌باشد.

عمل اندازه‌گيري به سادگي عبارت است از انتقال عقربة گالوانمتر برروي شاخص. اين كار يا با حركت دادن حلقة ديافراگم انجام مي‌گيرد و يا با تعمير سرعت‌ها. و در مواقعي كه نخستين تغيير به نتيجه نرسد با هردو.

مثال:

الف) در زير نور خوب و كافي از موضوعي كه در حال حركت سريع و تغيير محل است عكس مي‌گيريد. بنظر مي‌رسد كه با سرعت يك پانصدم ثانيه بايد كار كرد. پس از قرار دادن درجة سرعت برروي يك پانصدم با توجه به حركت عقربة گالوانمتر حلقة ديافراگم را مي‌چرخانيد تا درجة صحيحي پيدا شود اگر ديافراگم بدست آمده در نتيجة اين تنظيم قابل استفاده نباشد(مثلاً بعلت كمي عمق ميدان وضوح) مي‌توان درجة سرعت را تغيير داد تا ديافراگم مناسبي بدست آيد.

ب)برعكس وضع فوق، مي‌توان اول ديافراگم را انتخاب كرد و سپس به تعمير سرعت‌ها پرداخت.

چون براي اين اصطلاحات فني لغت مناسبي در فارسي بنظرم نرسيده لذا آنها را عيناً ذكر مي‌كنم.

حلقة ديافراگم و درجات سرعت‌ها با همديگر از يك طرف و هر دو با نورسنج از طرف ديگر بستگي دارد، همين رابطه است كه به اصطلاح «كوپلاژ» خوانده مي‌شود. و چنين نورسنجي را «كوپله» مي‌نامند. در مدت همة عمليات، حتي وقتي درجات ديافراگم تغيير مي‌يابد، راه عبور نور در نهايت گشادي است و فقط در لحظة عكسبرداري و به حركت در آمدن شاتر است كه ديافراگم روي درجة تعيين شده قرار مي‌گيرد. كوپلاژ(امتزاج و ياتجمع) ميان ابژكتيف و نورسنج به عنوان «كوپلاژ مكانيك» ناميده مي‌شود تا با «كوپلاژ اپتيك» اشتباه نگردد. زيرا در «كوپلاژ اپتيك» تغييري را كه در درجات ديافراگم داده مي‌شود پردة مزبور باز و بسته مي‌گردد. مسلماً وقتي ديافراگم بسته است تصوير تيره‌تر بنظر مي‌رسد اما در هر موقعيتي از عمق ميدان وضوح مي‌توان اطلاع داشت. كولاژاپتيك، با وجود محظوريكه گفته شد، داراي مزيتي است و آن عبارت از اين است كه از تمام ابژ كتيف‌هايي كه مجهز به سيستم Présélécteur automatique نباشد نيز مي‌تواند استفاده كند. مانند تله اپژ كتيف‌هاي خيلي قوي كه بندرت داراي چنين سيستمي هستند.

ديافراگم اتوماتيك كه در روي بعضي از دوربين‌هاي رفلكس وجود دارد مانند Contaflex-Super-BC (و اكثر دوربين‌هاي فيلمبرداري سوپر هشت اتوماتيك) كار را كاملاً ساده كرده و ديگر لزومي به عمليات دستي و يا ديافراگم و سرعت نيست. نورسنج، بطور خودكار، با اين اعمال مشغول است و در ويزر آن را نشان مي‌دهد. البته در تمام دستگاهها بطور غير اتوماتيك نيز مي‌توان محاسبات را بكار بست.

چند دستور عملي

· نور سنج Cds براي محاسبة نور در پشت ابژكتيف مؤثر است. پيش از رفتن بمسافرت و يا اقدام به كار بهتر است از صحت كار آن، با يك فيلم رنگي، اطمينان حاصل كرد.

· همة دوربين‌ها به دستگاه قطع كنندة خودكار جريان مجهز نيستند. براي جلوگيري از فرسودگي سريع و غير ضروري، از بكار انداختن بيهودة نورسنج بايد خودداري كرد براي احتياط بهتر است همواره يك باتري يدكي داشت. درموقع خريد، با ولتمتر مخصوص، بايد آن را آزمايش كرد(آزمايش با وسائل ديگر، بطور غير قابل جبران آن را خالي مي‌كند. تمام نورسنج‌هاي Cds وسيله‌يي براي كنترل دارند، هر 5-6 ماه يكبار لازم است از صحت کار آن اطمينان يافت).

· مقايسة درجاتي كه دو نورسنج نشان مي‌دهند هيچ گونه معلومات مؤثري نمي‌تواند بدهد زيرا با هر نورسنج«كوپله» مكانيسم ابتوراتر (شاتر) مخصوصي همراه است كه كاركرد آن خود يك عامل متغير و ناشناخته‌اي است.

ساده‌تر از همه، آزمايش با يك «فيلم رنگي» است. 

 

 

عكاسي

 

 

عكاسي مناظر

 

نبايد تصور كرد كه تصاوير منظره‌اي كه در مسابقات عكاسي بعنوان «بهترين» انتخاب مي‌شود بي‌مطالعه و برحسب تصادف گرفته شده است. آنها نتيجة همكاري يك چشم با تجربه با يك انتخاب دقيق كادر و اجراي ماهرانه‌اي است كه بطور خلاصه مي‌توان آن را يك «اثر شخصي» ناميد.

در مقام مقايسه با موضوعات بي‌حدي كه جهان پر جنب و جوش عرضه مي‌كند ممكن است تصور شود كه ضبط و ثبت «منظره» ساده‌ترين موضوعات باشد: زيرا كه تكان نمي‌خورد و مي‌تواند ساعتها در انتظار گرفته شدن عكس باقي بماند. اما حقيقت اين نيست زيرا از «علت»ها و «دليل»هايي كه موجب مي‌شود بعضي از اين تصاوير «شادتر» و «خوش‌آيندتر» از ديگران باشد مي‌توان يك ليست طويل تهيه كرد.

بنابراين بهتر است اين «علت»ها را بررسي كنيم و راه رسيدن به آنها را كشف نماييم:

1-پيش از هرچيز، صرف وقت كافي از ضروريات است. كاري كه با شتاب و عجله و بدون احتياط‌هاي لازم انجام گرفته باشد در هيچ موردي، بخصوص عكاسي، نتيجة قابل پذيرشي نخواهد داشت.

در صورت نداشتن وقت كافي، بيشك روي جزئيات موجود نمي‌توان دقت لازم را مصروف داشت. در حاليكه يك هنرمند آرام و بي‌شتاب موفق به كشف آنها خواهد شد و اثري جالب بدست خواهد آورد.

اگر همراهان در ماشين منتظر شما هستند، بگذاريد انتظار بكشند...و يا اينكه آنها را روانه كنيد و خود تنها برگرديد. اساساً آماتورهاي امروز عادت به انتظار كشيدن، مانند گذشته‌ها را ندارند. سابق، پيش از فشار دادن به (كلانشر)، دقيقه‌ها و بعضاً ساعت‌ها منتظر مي‌ماندند تا ابري از جلوي آفتاب كنار رود و يا اسب و عرابه‌اي از راه برسد و در «نقطة قوي» تصوير قرار گيرد.

2-در جستجوي چيزي بايد بود كه «ديده نشده» باشد.

براي اينكار لازم نيست كه حتماً دوربين در دست و يا همراه انسان باشد، در اين مورد از تكنيك كاوش و اكتشاف بصري بايد استفاده كرد كه بطور مفيدي مي‌تواند مورد بهره‌برداري واقع شود. بدين منظور به قوة خيال و قدرت تصور بايد مراجعه كرد. مثلاً در پايين تپه‌اي، منظره‌اي را كه پس از بالا رفتن ديده خواهد شد بايستي در نظر مجسم ساخت. يا وجود برف،‌انعكاس‌هاي روي آبهاي بعد از باران، هواي مه آلود سحرگاهان و غروب را بايد به قدرت تصور در مناظر مختلف «ديد» حتي وضع ضد نور را.

سرپيچ هر كوچه‌اي مي‌تواند امكانات جديدي عرضه كند، اگر امروز امكان توقف نداريد، محل را در حافظه و يا دفترتان يادداشت كنيد و هروقت مجال و فرصت كافي داشتيد دوباره برگرديد.

4-اگر مي‌خواهيد چيزي تازه و بديع و بي‌سابقه بدست آوريد همة امكانات را آزمايش كنيد، حتي با فيلم رنگي از  

3-بهترين وضع براي هرعكسبرداري به يكباره معين و مشخص نمي‌شود و بي‌شك در همه اوضاع و احوال يكسان نمي‌باشد. مشاهده اختلاف‌هايي كه «نقطة ديد»هاي بسيار كم تفاوت به وجود مي‌آورد انسان را دچار حيرت و تعجب مي‌كند. گاهي اين «نقطه» در صورت مرتفع بودن نتيجه خوب مي‌دهد(مثلاً اگر از بالاي زمين سراشيبي عكس گرفته شود پلان اول خيلي نزديك و بي‌مصرف براحتي حذف مي‌شود)و برعكس «نقطة» پايين و زاوية پست، خط افق را پايين‌تر آورده و به بلند‌ي‌هايي كه در پلان‌هاي نزديك و متوسط وجود دارد شدت و قدرت مي‌بخشد.

بدين ترتيب ملاحظه مي‌شود كه انتخاب وضعيت دوربين يكي از مهمترين عوامل تكنيك مؤثر است.

 

 

  فيلتر رنگي استفاده نكنيد! اما اين كار را «عالماً» انجام دهيد و از بكار بستن متد كار دوربين جعبه‌اي بپرهيزيد: آفتاب در پشت، تنظيم روي بي‌نهايت» ديافراگم 16، سرعت 30/1 ثانيه.

البته با مشخصات مذكور يك سري تصاوير متوسط الحال مي‌توان بدست آورد اما بندرت چيزهاي خيلي خوب در آن ميان يافت مي‌شود.

دوربين خود را چون «دستگاه آفرينش» بكار ببريد نه مانند ماشين كپي.

5-اگر بنظر ضروري مي‌رسد، بايد منظره را «از نو چيد» بدين معني كه از ميدان ضبط و ثبت آنچه را كه ديده شدنش لزومي ندارد بايد بيرون كشيد. همچنين افزودن يك عنصر جالب توجه(انسان، حيوان و يا هرچيز ديگر) را بايستي آزمايش كرد.

فرق زيادي است بين عكسبرداري «مسلسل» و تهية عكسهايي پس از چندين بار دور زدن در اطراف موضوع انتخاب شده.

بسياري از مناظر، فقط با وارد كردن«چيزي» در پلان متوسط قابل اصلاح بوده و مي‌تواند تصوير بهتري ايجاد كند. كشف اين موضوع وظيفة عكاس است. مثلاً قرار گرفتن «انساني» مي‌تواند راه حلي باشد.

 البته اين موضوع به ذوق و سليقة هركس بستگي دارد و بعضي از عكاسان با وارد ساختن «عنصر انساني» در تصاوير خود موافق نيستند. در اينصورت با تغيير كادر عكس و يا محل عكسبرداري مي‌توان عنصر ديگري در كمپزيسيون وارد كرد.

6-نبايد تصور كرد كه تصاوير مناظر اجباراً در هواي خوب بهترين وضع را مي‌تواند داشته باشد. باران و برف گاهي ديد عالي را چنان به شكل كاملي تغيير مي‌دهد و احساس نور جالب مي‌آفريند، كه باز شناختن آن مشكل است.

يك عكاس ماهر و هنرمند و پرتجربه، مي‌تواند تغييرات فرم‌ها و محيط و افه‌هاي خاص نور را درك و احساس كند در حاليكه خيلي كمتر اشخاص عادي قدرت دريافت و تشخيص   آنها را دارند و عدة قليلي جرأت عكسبرداري را به خود مي‌دهند.

چتري همراه خود برداريد، آفتابگير بزرگي روي دوربين سوار كنيد و سعي نماييد زير باران و برف عكس بگيريد. به فرصت‌هاي از دست رفته بينيدشيد كه مي‌توانستيد صحنه‌هاي جالبي را نگهداري كنند.

7-از وسايل و لوازم مختلف خود استفاده كنيد.

با دوربين رفلكس تك اپژكتيف، با تغيير ديافراگم و همچنين قرار دادن فيلترهاي گوناگون حتي فيلتر پلاريزاسيون به مطالعة مناظر بپردازند.

در مورد مناسب‌ترين موقع روز، كه منظرة دلخواهتان به بهترين شكلي ديده مي‌شود، و همچنين درباره اينكه مثلاً انساني را در كادر مزبور قرار دهيد تفحص كنيد.

منظرة كوههاي بلند،‌با استفاده از وجود انسان كه امكان مقايسه را به تماشاگران مي‌دهد، عظمت خود را باز مي‌يابد.

انتخاب يك ابژكتيف مناسب(از لحاظ فاصلة كانوني)و ايجاد ميدان وضوح عميق را نبايد فراموش كرد.

فيلتر آبي را براي افزايش اثر مه، فيلتر نارنجي يا قرمز را براي تيره ساختن آسمان و يا فيلتر سبز را براي روشن‌تر كردن رنگ برگهاي درختان آزمايش كنيد.

8-در صورت امكان اكثراً ابژ كتيف را عوض كنيد. با تغيير ابژ كتيف و زاويه‌اي كه در بر مي‌گيرد امكانات وسيعي حاصل مي‌شود كه با هيچ وسيلة ديگري قابل مقايسه نيست و بدين ترتيب تصاوير بهتري بدست مي‌آيد. في المثل بدون اينكه لزومي به تغيير محل دوربين باشد، مي‌توان آنچه را كه غير ضروري است از كادر «بريد» و يا از اختلاط و واضع نبودن موضوع كه نتيجه زيادي و فراواني جزئيات است جلوگيري كرد. در اين مورد يك تله ابژ كتيف متوسط(90-135 ميلي‌متري) براي دوربين‌هاي 350 ميلي‌متري مناسب‌ترين عدسي‌ها است با اين ابژ كتيف، بي‌آنكه در پلان‌هاي خيلي نزديك ايجاد بد شكلي و ناهنجاري شود،‌مي‌توان از دست «زيادي‌ها» رهايي يافت و انتخاب خوبي در كادر بعمل آورد. همچنين با اين وسيله، در عين عكسبرداري از فاصلة نسبتاً    [50]     دور، مي‌توان نقطة ديد پايين يا بالا بدست آورد.

تغيير ابژ كتيف دخل و تصرف در «كميت» پلان عقب را ممكن مي‌سازد. مثلاً اگر شخصي در روي چمن‌ها ايستاده باشد و ما با يك ابژكتيف نرمال(50 م.م) تصويري از او تهيه كنيم شخص مزبور فضاي معيني را در سطح عكس اشغال خواهد كرد كه اگر با ابژ كتيف(100 م.م) بخواهيم همان مقدار فضا را اشغال كند لازم است از چند قدم عقب‌تر عكس بگيريم. در اين عكس افق و فضايي كه سطح تصوير را اشغال خواهد كرد به نصف تقليل خواهد يافت(با ابژ كتيف 200 م.م  به يك چهارم). برعكس اگر با ابژ كتيف زوايه باز (25 م.م.) چند قدم جلوتر رفتن (براي اينكه آن شخص در روي تصوير باز به همان بزرگي باشد) عكسي گرفته شود فضايي به اندازة دو برابر وضع اول در كادر جاي خواهد گرفت.

9-براي رسيدن به بالاترين كيفيت ممكن‌، خود را مجبور سازيد. اين كار ممكن است شما را وادارد تا تعدادي فيلتر، چندين نوع فيلم و حتي سه پايه‌اي با خود حمل كنيد، چه مانعي دارد؟ يك تصوير خوب چيزي است كه مي‌توان به آن افتخار كرد، البته اگر از لحاظ تكنيك بي‌نقص باشد.

عناوين امپرسيونيست يا آرتيستيك را با اطلاق به تصاوير محو و دودي تضييع كرده‌اند. يك اثر دودي با هيچ بهانه و معذرتي نمي‌تواند قابل قبول باشد.

در عكس سياه-سفيد و يا رنگي انتخاب فيلم اهميت زيادي دارد. براي صحنه‌اي مخصوص يك فيلم رنگي محيطي خلق مي‌كند كه با فيلم رنگي ديگري امكان پذير نيست. به همين دليل لازم است از خواص فيلمهاي مختلف رنگي آگاه بود و در هر موردي نوع مناسب آن را به كار برد. كسانيكه با ايمان و اعتقاد محکمي خود را پابند محصولات يکي از سازندگان مي‌كنند و حتي در ميان انواع مختلف فيلم‌هاي سازندة بخصوص يكي را براي هميشه انتخاب مي‌نمايند از اين موضوع بي‌اطلاعند.

در عكاسي سياه-سفيد فيلم‌هاي ضعيف و ريزدانه ترجيح دارد، زيرا بر ريزي دانه‌ها، كه كيفيت مربوط به آنها است، در موقع عمل نيز نرمش بيشتري از خود نشان مي‌دهند. با فيلم‌هاي متوسط، در هواي آفتابي امكان عكاسي با ديافراگم‌هاي بازتر از 6/5 نيست و از اينرو كنترل تنظيم و استفاده از ابژ كتيف‌هاي گوناگون دچار محدوديت‌هايي مي‌گردد.

 

اگر ترجيح داده مي‌شود كه در سياه-سفيد فقط از يك نوع فيلم استفاده شود در حساسيت نسبي آن مي‌توان دخل و تصرف كرد(با تغييرات لازم در شرائط ظهور و محاسبه نور و حساسيت نسبت به موضوعهاي مربوط). مثلاً يك فيلم 19 دين را استثنائاً حتي مي‌توان مانند فيلم 36 دين بكار برد.

معهذا لازم است فيلمي را انتخاب كرد كه بهترين نتيجه را حاصل كند، حتي در صورت لزوم استفاده از فيلتر و اجبار به كار كردن با سرعت‌هاي كم و به كمك سه‌پايه‌.

10 در مصرف فيلم صرفه جويي نبايد كرد.

صحنه‌اي كه در برابرتان قرار گرفته شايد تا ماهها و سالها دوباره بوجود نيايد. بنابراين شانس خود را چند برابر كنيد يا اگر از حساب نور مطمئن نيستيد با سرعت‌ها و ديافراگم‌هاي گوناگون بگيريد-فيلتريهاي مختلف را آزمايش كنيد-چند عكس با بازترين ديافراگم(كه عمق ميدان و وضوح را به حداقل مي‌رساند) بگيريد-با فيلترهاي خاكستري، «سرعت‌هاي كم» حتي چند دقيقه را بيازماييد-هنگاميكه شرائط نور سريعاً تغيير مي‌كند (در نزديكي‌هاي طلوع و غروب آفتاب و موقعيكه مه به وجود مي‌آيد يا از بين مي‌رود) از جاي خود تكان نخوريد و درمدت نيم ساعت يا بيشتر از صحنه‌اي كه در حال تكميل است يك سري عكس بگيريد: نتايج شما را دچار حيرت و تعجب خواهد كرد.

******

از كارهايي كه انجام مي‌دهيد حتماً يادداشت‌برداريد. البته اعتماد به حافظه خوبست اما شرائط جوي، مشخصات نورسنج‌ها فيلتر مورد استفاده، مدت نور و غيره را پس از چند ماه حتي چند هفته استثنائاً مي‌توان بطور دقيق به خاطر آورد.

به ياد داشتن و به كار بردن مطالب بالا شما را براي گرفتن تصاوير زيبا رهنمون خواهد بود. ممكن است اين كار بنظر مشكل برسد، سعي كنيد آنها را يكايك فرا گيريد و از هركدام كه به نظرتان آسانتر مي‌رسد و يا بيشتر جلب توجه شما را مي‌كند شروع كنيد و آن را در مسائل عكاسي‌تان به كار ببنديد. در مدت بسيار كوتاهي راه بكار بستن ديگران را خود به خود خواهيد يافت و بدين ترتيب با تصاويري روبرو خواهيد شد كه سابقاً آنها را در انحصار متخصصين مي‌پنداشتيد.  

 

عكاسي

   

ثبت لحظه نهائي

 

 

اولين مسابقه اسب‌دواني به سال 1610 در انگلستان و 1776 درفرانسه انجام شد. همراه با مسابقات، شرط‌بندي نيز آغاز گرديدودرطي ساليان دراز، ميان شرط‌بندي كنندگان وداوران مشاجرات شديد و گاهي خونين به وقوع پيوست.

هنگامي كه رقيب‌ها با فاصله‌هاي مشخص به پايان مسابقات مي‌رسندجاي بحث نيست. اما در مواقعي كه فاصله آنها خيلي كم باشد، براي اينكه بتوان برنده را تشخيص داد نظر سريع، فوق‌العاده مطمئن و صائب لازم است. علاوه بر اين، براي تحميل رأي و نظر، به شرط‌بندي كنندگاني كه درجانبداري از «اسب محبوب» خوددربرابر هر كسي بسيار مصمم هستندنيروي اعتقاد و يقين بسيار قوي بايد داشت.

 

به سال 1833درفرانسه، باايجادانجمن تشويق براي اصلاح نژاداسب، وبعدهابابرقراري شرط‌بندي، مسابقات رسمي‌تر شد ووسائل كنترل نيز كاملتر گرديد. اما شرط‌بندي كنندگان فقط هنگامي توانستند نسبت به نتايج اعلام شده قطعيت و اطمينان پيدا كنند كه پايان مسابقات به كمك دوربين‌‌هاي عكاسي ضبط و ثبت شد.

وقتي درپايان مسابقه‌يي، به علت اختلاف كم، با ديدمستقيم، داوران نتوانندرديف برندگان را تعيين كنند، اعلام نتيجه چند دقيقه ته تأخير انداخته مي‌شود تا «مدرك قطعي» مورد مطالعه قرار گيرد: اين مدرك چيزي نيست جز «عكس».

مصاحبه زير كه از طرف خبرنگارمجله عكاسي «لوفتوگراف» با مديربخش عكاسي ميدان‌هاي مسابقات پاريس انجام گرفته مسائل زيادي را در اين مورد روشن مي‌كند.

س ـ نحوه عمل كارشناساني كه تصاوير مزبور را تهيه مي‌كنند چگونه است؟  

ج ـ دوربين درجايي ثابت قراردارد: دريك برج مخصوص، تقريبا درارتفاعي برابرطبقه دوم لژتماشاگران. براي تعيين محل دقيق آن لازم است مهندسين محاسبات كاملي بكنند تا دوربين بطور كاملا قائم نسبت به ميدان، در امتداد خط پايان، واقع شود. عكسبرداري‌ها در روي اين محور انجام مي‌گردد.

ـ از چه نوع دوربيني استفاده مي‌كنيد؟

ـ پيش از توضيحات ديگر، بايدبگويم كه ما عكس را در«زمان» مي‌گيريم نه در«فضا» واين چيزي است كه براي يك عكاس«كلاسيك»كه‌دوربينش مجهزبه شاتراست وفيلم ثابت وبي‌حركت درپشت‌آن تصويررا ثبت مي‌كند، شگفت‌آور است. بنابراين، اگرباماكاركنيد، لازم است كه عادات خودرا عوض كنيد. زيراما باشيوه‌يي كاملا متفاوت عمل مي‌كنيم: در دوربين ما ابدا شاتروجود ندارد، به جاي آن شكافي هست به عرض سه دهم ميلي‌متر (3/10) كه نسبت به شدت نور و حسايت فيلم قابل تنظيم است. در پشت اسن شكاف فيلم عكاسي مي‌چرخد.

ـ بدين ترتيب با روش كلاسيك خيلي فرق دارد. سرعت چرخش فيلم چقدر است؟

اين تصوير مستند، حاصل يك عكسبرداري لحظه‌يي پانوراميك نيست. ميدان ديد دستگاهي كه آن را تهيه كرده است محدود مي‌باشد تا بر روي فيلمي كه با سرعتي برابر سرعت است‌ها در حركت است نقطه عبور مسابقه‌دهندگاني كه از خط پايان ميگذرند ثبت شود. خط سفيدي كه در عكس وجود دارد علامتي است براي تسهيل مطالعه. درتصوير پايين «نيمرخ» است‌ها مستقيما به نظر ميرسد و تصوير بالا آنها را در آينه نشان ميدهد.

اين سرعت را برحسب سرعت متوسط اسب‌ها، به هنگام نزديكي به خط پايان مسابقه، تنظيم مي‌كنيم كه در حدود 50 كيلومتر در ساعت است. اسب‌ها هنگامي كه از برابر شكاف مي‌گذرند، فيلم را تحت تأثير قرار مي‌دهند. البته در شكل اسب‌ها تغييرودفرماسيون حاصل مي‌شودزيرا كه عكس سرو دم در يك زمان گرفته نمي‌شود، بلكه در لحظه‌يي كه از خط فرضي پايان عبورمي‌كنندقسمت‌هاي مختلف اندام به تدريج ثبت مي‌گردد. دروهله اول ممكن است درك آن مشكل باشد.

اگراين مدارك را به دقت مورد مطالعه قرار دهيد، متوجه خواهيد شد كه اسب‌ها دوباره در آنها ديده مي‌شوند؛ يكبار ازهرنيمرخ. دوربين ازاسب‌ها وانعكاس تصويرآنها درآينه‌يي كه بربالاي تيرك پايان نصب شده، باهم عكس مي‌گيرد. تا اگر يكي از اسب‌ها به وسيله اسب ديگر كاملا و يا نسبتا پوشيده شده باشد باز هم امكان تشخيص باشد. بر روي زمين، ميان اسب‌ها و انعكاس‌شان، نواري مي‌بينيدكه بطورمداوم نام ميدان مسابقه و تاريخ را دارد. اين مشخصات بر روي استوانه‌اي در زير آينه حركت مي‌كند ووجودآن درروي تصويرتضميني است برعدم وقوع هرگونه حقه‌بازي و يا دستكاري در روي فيلم. بدينگونه سرويس كنترل مسابقات با وسايلي مجهزاست كه كوچكترين بي‌نظمي در ثبت پايان و اعلام نتايج ندارد.

ـ براي ارائه عكس چاپ شده در روي كاغذ، به داوران مسابقه، چقدر وقت لازم است؟

ـ حداكثر يك يا دو دقيقه! بنابراين، داوران بلافاصله مدركي را در دست دارند كه از روي آن بدون احتمال كمترين اشتباه مي‌توانند رديف برندگان را تعيين كنند. و براي اينكه اين مدارك در حداقل مدت به دست داوران برسد، از وسيله انتقال مكنده (پنوماتيك) استفاده مي‌شود.

دوربين فيلمبرداري

ـ درنظر نداريد كه در آينده به طرز رنگي كار كنيد؟ در اينصورت به علت وجودرنگ‌هاي متفاوت كلاه‌ها و لباس‌ها، با يك نگاه امكان شناسايي سواركاران وجود خواهد داشت، حتي اگر شماره آنها خوانده نشود.

ـ چنين وضعي بيشك بسيار خوب وكمال آرزومي‌تواندباشد، اما اشكال كاردرطولاني بودن مدت ظهورفيلم و عكس رنگي است. در حالي كه براي راضي كردن جمعيتي بي‌صبر، اصل كار سرعت عمل است.

ـ در صورتي كه شرائط ديد نامساعد باشد و مانع از عكاسي گردد چكار مي‌كنيد؟

ـ در چنين وضعي فرمان حركت داده نمي‌شود.

ـ تا كنون اتفاق افتاده است كه دوربين خراب شود؟

ـ چنين حادثه‌يي پيش‌بيني شده است. به همين سبب كه بادودستگاه كارمي‌كنيم‌: يكي‌دربالاي ديگري.اين دو دستگاه با همديگر كار مي‌كند. حتي در ميدان‌هايي كه مجهزبه آينه انعكاس نيستندچهار دوربين داريم كه بطور جمعي دو به دو در طرفين خط پايان كار مي‌كنند.

ـ تعداد كاركنان چند نفر است؟

ـ درحدودبيست نفر.ما، سرويس تمام ميدان‌هاي مسابقه پاريس‌رابه عهده گرفته‌ايم. هنگامي‌كه مسابقات شبانه برقرار مي‌شود، بازم است گروه شب را نيز حاضركنيم. كنترل مسابقات تنهابه وسيله عكس انجام مي‌گردد، علاوه بر عكس ازآنها فيلمبرداري نيزمي‌شود. هر يك ازدوربين‌هاي ثابت، بخشي ازميدان را «جارومي‌كند»‌وبدين گونه تمام لحظات مسابقه بر روي فيلم سينمايي ثبت مي‌گردد و در لابراتوارهاي خودمان در مدت دودقيقه ظاهر مي‌شود. در صورتيكه ميداني مجهز به لابراتوار ثابت نباشد از كاميون مخصوصي كه حاضر و آماده است استفاده مي‌كنيم.

ـ اين فيلم‌ها به چه دردي مي‌خورد؟

ـ اگر سواركاري اعتراض داشته باشدوادعا كندكه درطول مسيراز طرف سواركار ديگري برايش مزاحمت ايجاد شده است داوران فورا به فيلم‌ها مراجعه مي‌كنندتا حقيقت روشن شود. حوادث ديگرازقبيل سقوط وغيره نيز بااين وسيله قابل رسيدگي است. علاوه بر اين همه فيلم‌ها، با دقت تمام، در فيلم‌خانه انجمن نگهداري مي‌شود.

ـ بدين ترتيب، اگر تاريخ‌نويسان اسب‌دواني، بعد از يك قرن اگر بخواهند پيروزي «ستاره»يي را مطالعه كنند، امكان خواهند داشت.

 

 

ـ تصور مي‌كنم در يك قرن بعد كسي به فكر ستاره‌هاي اسب دواني زمان مانباشد نه سوار و نه اسب. سواركاران آن زمان شايد اسب‌هاي ديگري براي شلاق زدن داشته باشند.

ـ كار شما، يعني عكاسي از اسب‌ها، حرفه‌يي يكنواخت نيست؟

ـ نه، حتي مي‌توانم بگويم كه هيجان‌انگيز است. در وهله اول جنبه نمايشي آن. زيرا كه يك مسابقه اسب‌دواني زيبا حقيقة چيز فوق‌العاده‌ايست و از تماشاي آن خستگي نيست. علاوه بر اين، ما دائم در حال تغيير محل هستيم و اين ازيكنواختي جلوگيري مي كند.

و.آنچه به خود من مربوط ميشود.از آنجا كه مسووليت گروه را بعهده دارم.بامسايل متعددي روبرو هستم كه بايد به همه آنها بكوشم:ازكارهاي اداري گرفته تاكارهاي فني.درمورد همكارانم .كه اكثر آنها جوانند.بايدبگويم كه ارزش اين زندگي پرتحرك را مي دانند.