سریر خون؛ اکیرا کوروساوا
مکبث؛ ویلیام شکسپیر/ سریر خون؛ اکیرا کوروساوا

ادبیات کلاسیک اروپا دو نهنگ دارد؛ یک نهنگ گوژپشت و آرام و یک نهنگ قاتل. نسبت بین نهنگ آرام گوژپشت و نهنگ های پرانرژی قاتل می تواند تصوری باشد از تفاوت سروانتس آرام با یگانه زمانی به نام دن کیشوت و شکسپیری که با آثار متعدد خود به زیبایی و با حرارت، روان آدمی را تشریح کرده است.
شاید به سختی بتوان خصوصیتی در انسان یافت که شکسپیر درباره آن ننوشته باشد. از ترس ها و تردیدها گرفته تا خشونت های مقدس و از خالی کردن میدان گرفته تا دسیسه و نیرنگ. از عشق گرفته تا نفرت و از جوانمردی گرفته تا پرورش شیطانی زیاده خواه در دل خود چون مکبث.
مکبث، شاهزاده اسکاتلندی با همراهی و وسوسه های همسرش از جوانمردی، پهلوانی و فروتنی سفری بی بازگشت را آغاز می کند تا طمع قدرت، کشتن شاهی مهربان و نشستن بر سریر خون.
نمایشنامه مکبث یکی از کوتاه ترین و در عین حال جهانی ترین آثار شکسپیر است. نگاه شکسپیر به مکبث و همسرش چنان دقیق و موشکافانه و البته چنان سهل و ممتنع است که به گونه ای عجیب همه اهالی هینر نمایش و سینما را در سراسر جهان به هماوردی می طلبد. شکسپیر در مکبث توانسته به ذات انسان عام، انسان بی زمان و بی مکان نزدیک شود و از این رو کارگردانان بسیاری در جهان در این متن کمال یافته، انسان های جامعه خود را دیده اند.
در جایی دور، دورتر جایی که می توان برای اسکاتلند قرون میانه تصور کرد، در ژاپن دوران فئودالی به بومی ترین شکل ممکن بازسازی می شود؛ توسط کروساوا و اثری جاودانه هم سنگ مکبث خلق می شود به نام سریر خون.
کروساوا برای بازنویسی متن اولیه و نزدیک کردن آن به حال و هوای ژاپن فئودالی و دوران سامورایی ها، گروهی از خلاق ترین نویسنده های ژاپنی را دور هم جمع کرد تا زیر نظر خود به متن فیلمنامه دست یابند. تلاش او و گروه نویسندگان در نهایت فیلم را به یکی از به یادماندنی ترین آثار همه دوران ها تبدیل کرد.
در باب شاهکاری که کروساوا خلق کرده، همین بس که فیلمساز نامداری چون تارکوفسکی اعتقاد دارد که فیلمسازی ساده و سرراست کروساوا در سریر خون و مشخصا در سکانس گم شدن دو فرمانده در جنگل مه گرفته، چیزی شبیه معجزه است. این معجزه با در نظر گرفتن اینکه کروساوا این فیلم را در زمانی ساخته که از ابزار پیشرفته حال حاضر خبری نبوده، ارجمندتر می شود.